راز 57

ملتی که عقب‌نشینی‌هایش را جشن می‌گیرد، دشمنش را به پیشروی ترغیب می‌کند.

راز 57

ملتی که عقب‌نشینی‌هایش را جشن می‌گیرد، دشمنش را به پیشروی ترغیب می‌کند.

طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب با موضوع «انقلاب اسلامی» ثبت شده است

تهدید هویت ملی ایرانیان در عصر پساتوافق

بررسی آن‌چه دولتی‌ها برای «دیده‌شدن» در نظام جهانی مد نظر دارند

تاریخ معاصر ایران را می‌توان تاریخ چالش هویت دانست؛ زیرا از دوران قاجار به بعد، بالاخص در نهضت مشروطیت، هویت ملی ایرانیان، تحت تأثیر ورود اندیشه‌های جدید غربی و رشد ملی‌گرایی با چالش‌ها و بحران‌های مهمی رو‌به‌رو شد. بنابراین، یکی از مسایل مهم جامعه و تاریخ ایران، حتی در طول 2500 سال گذشته حفظ هویت ایرانی در تقابل با فرهنگ‌ها و تمدن‌های دیگر بود. این مسأله در دوران معاصر، به‌خصوص در عصر پهلوی و آستانه‌ی انقلاب اسلامی، شکل خاص خود را داشته است که از آن به بحران هویت یا چالش‌های هویت ملی تعبیر می‌شود.[1]

پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز با توجه به سیالیت هویت ملی در بین آحاد جامعه و دستخوش تغییر قرارگرفتن آن با زایش اندیشه‌های جدید در داخل که عمده‌ی آن‌ها مولود اندیشه‌های غربی خصوصا اندیشه‌های لیبرالیسیتی بوده، هویت ملی ایرانیان را با چالش‌های جدیدی مواجه کرده است. جهانی‌سازی و گزاره‌های وابسته به آن نظیر تکنولوژی، دانش جدید و رویکرد متفاوت اندیشمندان و فلاسفه‌ی قرن اخیر درباره‌ی ماهیت جوامع انسانی که تعبیری مادی و لامذهبی از جهان آفرینش دارد، به زاویه‌ی دید برخی متفکران ناپخته‌ی داخلی سمت و سو داده که با توجه به حضور و نفود آن‌ها در لابی‌های سیاسی و فرهنگی کشور، به اشاعه‌ی این طرز فکر در لایه‌های حکومتی و مردمی انجامیده است.

دگر اندیشی، نو زایی، تجدد طلبی، اصلاح‌طلبی و اصلاحات سیاسی شاه‌کلید جریان‌های سیاسی حزبی و جناحی داخلی بوده که ایدئولوژی آن‌ها را در سیاست داخلی و خارجی کشور متمایز از سایر جناح‌ها کرده است. البته با مطالعه‌ی سیر تطور اصلاح‌طلبی در ایران و مقایسه‌ی آن با آن‌چه در غرب، اصلاحات یا رفورمیشن نامیده می‌شود، به تفاوت آشکار آن‌ها در ماهیت و ایدئولوژی گزینشی‌شان پی خواهیم برد.

در نگاه غربی و اندیشمندانی نظیر «ادوارد برنشتاین» اصلاح‌طلبی (Reformism) مکتبی است که در آن از طریق نهادهای اجتماعی، تغییراتی تدریجی و زیربنایی در ساختارهای اقتصادی یا ساختارهای سیاسی دنبال می‌شود. این گروه در واقع واکنشی اعتراضی به سوسیالیسم انقلابی بود که معتقد بودند برای ایجاد تغییراتی انقلابی راهی جز انقلاب توده‌ها وجود ندارد.[2] اما در ایران، اصلاح طلبی، انقلاب خاموشی است که نهادهای سرمایه‌داری و بنیادهای مالی و اقتصادی امریکایی و صهیونیستی، به جهت ادعای مستقل‌بودن و مخالفت جمهوری اسلامی با هژمونی لیبرالیسم به کار انداختند.[3]

به خوبی پیداست که آن‌چه اصلاح‌طلبانِ ایران به عنوان نقطه‌ی عزیمت فعالیت‌های خود انتخاب نمودند، بیشتر جنبه‌ی «فرهنگی» داشته است. چنان‌که نخستین‌بار، چهارمین وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی از شاه‌کلید اصلاحات سیاسی در شعارهای انتخاباتی خود در سال 76 بهره جسته است و با توجه به ورود بیش از حد دولت اصلاحات در مسایل فرهنگی که نتیجه‌ی آن مسئله‌سازی در حوزه‌های حساس دینی و فرهنگی، و عمومی‌سازی این مسایل جدید در متن جامعه‌ای که درگیر یک جنگ فرهنگی تمام‌عیار است، و دامن‌زدن رسانه‌ها و روزنامه‌های زنجیره‌ای اصلاح‌طلب به این مسایل، ذهنیت جامعه نسبت به اصول انقلاب اسلامی و شعارهای آن تغییر کرده و روز‌به‌روز بر دامنه‌ی تغییرات افزوده می‌شد.

جریان اصلاح‌طلب همواره به دنبال درگیر نمودن تئوری‌های انقلاب اسلامی با تئوری‌های ترجمه‌شده‌ی «جان لاک»، «ایمانوئل کانت» و «بنژامن کنستان» و امثالهم بوده تا بتواند با هجوم نرم به اصول انقلاب، اندیشه‌ی انقلاب اسلامی را با نظریات لیبرالی حامله کند! نامی که امام خمینی(ره) از آن با عنوان «التقاط» نام می‌برد و به‌شدت آن را محکوم می‌کرد.

در سال‌های اخیر نیز ردپای اسلام التقاطی را که نه از اسلام در آن هست و نه از مکتب از پشت بام افتاده‌ی لیبرالیسم، می‌توان در متن گفتمان حاکم بر دولت یافت. گفتمانی که از محافظه‌کاران و لیبرال‌دموکرات‌های مسلمان گرفته تا برخی اصول‌گرایان تحول‌خواه و فتنه‌گران برانداز و ساکتین و... همه و همه را در خود جای داده است! دیگر جای تعجب نیست وقتی بار دیگر تابلوی عکس مهاجرانی بر دیوار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نصب می‌شود.

اکنون نیز همان‌هایی که همواره با نظریات اقتباسی و ترجمه‌ای خود نظام را درگیر مواجهه با اندیشه‌های لیبرالی می‌کردند بار دیگر با کلیدواژه‌های توسعه، اقتصاد آزاد، نبود هنرمند ارزشی و غیرارزشی و بسیاری دیگر از این واژه‌هایی که 16 سال ذهن آحاد جامعه با آن‌ها آشنا بوده است، تمام توان خود را به کار گرفته تا مثلا از قیام امام حسین(ع) درس مذاکره بگیرد و یا مردم زمان حال حاضر را با منافقین هم‌عصر امام حسن مجتبی(ع) یکی بداند!

پس جای تعجب نیست وقتی همه‌ی هم‌وغم این دولت آن باشد که بتواند از قِبَل توافق هسته‌ای، کاستی‌ها و عقب‌ماندگی‌های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی خود را جبران کند و در این راه برای «دیده‌شدن» در نظام بین‌الملل فرش قرمزش را حتی برای حامیان «شارلی ابدو» پهن نماید.

پس مسلم است برای «دیده‌شدن» و بهتر «دیده‌شدن» و تسریع در این امر، هر چه بیشتر در راه سکولاریزه کردن عقاید انقلابی قدم بردارد و مثلا پیشنهاد بدهد که کلمه «فجر» را از جشنواره‌ی فیلم «فجر» برداریم!

نفوذ فرهنگی غرب در دوران پساتوافق بسیار جدی و مهم است. نفوذی که این‌بار با پوشش اقتصاد و معیشت و «حل مشکل آب خوردن مردم»، قرار است در پی واردات بی‌رویه و تبدیل شدن ایران به بهشت شرکت‌های در حال ورشکسته‌ی غربی و هم‌چنین آمد و شد هیئت‌های مختلف فرهنگی-سیاسی از آن کشورها به داخل ایران، و مجوزدادن به رسانه‌هایی نظیر بی‌بی‌سی، بر جامعه حاکم شود و دستاوردهای جدید نظام لیبرال را اعم از پذیرش دینی‌نبودن حکومت، سکولاریزه‌کردن عقاید و ظواهر فعالیت‌های فرهنگی جهت «دیده‌شدن» در نظام جهانی، نبود هنرمند ارزشی و غیرارزشی، و هر آن‌چه که باعث کم‌رنگ شدن «اسلامیت» از متن و چارچوب فرهنگ ایرانی-اسلامی‌مان می‌شود.

هویت ملی ما در عصر پساتوافق به‌شدت مورد تهدید بیگانگان قرار دارد. گاهی باید به عقب بازگشت و تاریخ دیپلماسی معتمدانه‌ی ایران و امریکا را در عصر مصدق مورد بررسی قرار داد.

اکنون می‌بینیم شاگرد اول‌های پشیمانِ مکتب نئولیبرالیسم نظیر آرژانتین چگونه خشم خود را از سیاست‌ها و دخالت‌های مکرر ایالات متحده ابراز می‌دارند و نمادهای آن را از سرزمین خود حذف می‌کنند. وقتی تاریخ پر فراز و نشیب این کشور را مورد مطالعه قرار می‌دهیم درخواهیم یافت که آرژانتین، ‌نمونه‌ی عینی تبعیت محض و بی‌کم و کاست از سیاست‌های نئولیبرالیستی است که سرنوشت آن امروز در مقابل چشمان دیگر کشورها قرار دارد. این تصور که همه‌ی مرزهای اقتصادی بین‌المللی را باید برداشت و اقتصاد را به دست نامرئی بازار آزاد سپرد تا توسعه حاصل شود،‌ توهمی است که گرفتار شدن به آن، شکست‌های غیرقابل جبرانی را در پی خواهد داشت.[4] البته به‌یقین جمهوری اسلامی ایران راه نفوذ همه‌جانبه‌ی غربی‌ها به داخل کشور را خواهد بست و مانع از سوء استفاده‌ی سیاسی و فرهنگی و اقتصادی غربی‌ها در داخل کشور خواهد شد. چنان‌که مقام معظم رهبری نیز در بیانات اخیر خود فرمودند:

«نیّت آن‌ها این بود که از این مذاکرات و از این توافق، وسیله‌ای پیدا کنند برای نفوذ در داخل کشور. ما این راه را بستیم و این راه را به طور قاطع خواهیم بست؛ نه نفوذ اقتصادی امریکایی‌ها را در کشورمان اجازه خواهیم داد، نه نفوذ سیاسی آن‌ها را، نه حضور سیاسی آن‌ها را، نه نفوذ فرهنگی آن‌ها را؛ با همه‌ی توان -که این توان هم بحمدالله امروز توان زیادی است- مقابله خواهیم کرد؛ اجازه نخواهیم داد.»[5]

ارجاع:

1. http://farsi.khamenei.ir هویت ملی از دیدگاه استاد مطهری، به قلم قدرت‌الله قربانی

2. ویکی‌پدیا: اصلاح‌طلبی

3. http://kalame.co اصلاح‌طلبی چیست و اصلاح‌طلب کیست؟ /بخش چهارم/

4. روزنامه کیهان، 93/8/7

5. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای مجمع جهانی اهل بیت علیهم‌السلام و اتحادیه‌ی رادیو و تلویزیون‌های اسلامی، 94/5/26

  • سید هادی مصطفوی

برای خدا

بودن، تمامِ فلسفه‌ی زندگی نبود

ماندن به جز اشاعه‌ی مردانگی نبود

این شاهدان که خاطرشان نیک مانده است

باری؛ به جز برای خدا بندگی نبود


  • سید هادی مصطفوی

لذّت خواندنِ این کتاب در دهه‌ی فجر

مدت‌ها پشیمان بودم!

از این‌که چرا بیشتر با زندگانی امام آشنا نشدم؟ چرا تاریخ انقلاب را خوب نخواندم و چیزهای زیادی از آن دوران نمی‌دانم؟ این‌که آقا سید روح‌الله موسوی خمینی که بود؟ آن نوجوانی که در دره‌ی گل‌های زرد می‌نشست و با خدایش سخن می‌گفت؛ آن روح‌الله‌ای که می‌نشست کنار صاحبه خانم و روزگار گذشته و حال را از زبانش می‌شنید، از روح‌الله‌ای که چه حرف‌ها با قدس‌ایران نمی‌زد و به او قول می‌داد که قبل از انجام هر کاری، اول با او در میان می‌گذارد.....

و از هر آن‌چه از این نوجوانِ پُر از سؤالِ دردمند سر می‌زد و از او مرادی ساخت که می‌گفت مریدانم در گهواره‌‌ها خوابیده‌اند!

تا این‌که دومین جلد «سه دیدار»، شاه‌کار دیگری از مرحوم نادر ابراهیمی به دستم رسید.

جلد دومِ «سه دیدار» را حتما بخوانید؛ مخصوصاً خواندنش در دهه‌ی فجر خیلی می‌چسبد. زبانم از توصیف این کتاب قاصر است. نهضت ملی شدن صنعت نفت، ماجرای مصدق و کاشانی، رابطه‌ی امام با آیت‌الله بروجردی، ماجرای کاشانی و فدائیان اسلام، اولین ملاقات روح‌الله خمینی با محمدرضا پهلوی... عطر پیراهن روح‌الله... نگاه نافذ روح‌الله... کلام قاطع روح‌الله... لرزیدن پاهای محمدرضا...، دره‌ی گل‌های زرد، درخت سیبِ خانه‌اش در نوفل‌لوشاتو، انقلاب، اسلام، دوری از قدس‌ایران، دیدار اولش با ... این دیگر قابل وصف نیست...


وقتی همه‌ی این‌ حوادث و اتفاقات، با قلم نادر ابراهیمی نوشته می‌شود، حاصلش همین سه دیداری است که جان را به وجد می‌آورد و در نهایت می‌خواهد دلی سیر گریه کند.

بعد از خواندن کتاب... پشیمانی‌ام مضاعف شد.

پی‌نوشت:

1. یادداشت علی مُدق (فرزند شهید منوچهر مدق) درباره‌ی فیلم «دلتنگی‌های عاشقانه» را در تسنیم بخوانید.
2. علی سلیمانیان نوشت: «آقا سعیدِ» ما را چه شده است؟!
3. بچه‌های سفیر در پی درگذشت مادر شهید بروجردی مستند کوتاهی ساختند با نام مادر؛ حتما ببینید!
4. هم‌چنین ببینید مستند دو قسمتی صداقت امریکایی را که کار دیگری از بچه‌ی سفیر است.
5. سخنان آیت‌الله جوادی آملی در دیدار اسحاق جهانگیری با ایشان را حتما حتما بخوانید. (+)
6. محمد مهدی تهرانی را خیلی دوست دارم. او را پیش‌تر با مجله‌ی اصول‌گرا می‌شناختم و یادداشت‌هایش در رجا؛ می‌گوید الآن وقت سکوت نیست.
7. کسی می‌داند کوثرانه کجاست؟؟
8. پس از شیطنت فارس در نشر مصاحبه‌اش با آقا مهدی عزیز (عضو هیئت نظارت اتحادیه وزین جاد) مبنی بر علت حضور هیئت سه نفره وزارت علوم در دانشگاه تبریز، که هم نام این بزرگوار را اشتباه نوشت و هم از بین آن همه حرف خوب، سوسک‌های بدبخت را تیتر مصاحبه‌اش کرد، مازیار بیژنیِ دوست‌داشتنی هم یک کاریکاتوری درخور توجه کشید که البته سومین اشتباه را نیز او مرتکب شد و به اشتباه، نام دانشگاه تبریز را صنعتی (سهند) تبریز نوشت! (+)
9. رحمان صادقی عزیز از غیرت مردان می‌گوید و از ساپورت زنان. (+)
10. استاد رحیم‌پور ازغدی: اگر ایران بگوید انقلاب اسلامی غلط کرد، امریکا باز هم راضی نمی‌شود.
  • سید هادی مصطفوی


تفکرات دهه‌ی شصتی یعنی همین!

این‌که عده‌ای فرهنگی‌کار بخواهند به مردم شهر هزارسنگر آمل یادآوری کنند که شهر ما هنوز هم هزارسنگر است، در گوشه و کنار شهر چند گونی شن و خاک‌اره پشت هم می‌گذارند و سنگر می‌سازند.


آن وقت این شهر، یک نشریه‌ی درست و حسابی ندارد، یک پایگاه خبری خوب ندارد، یک رسانه‌ی قابل توجه که به درد بچه‌های این شهر بخورد ندارد و .....
و یک سنگر فرهنگی درست و حسابی هم در این شهر نیست...
 

هنوز دهه‌ی شصتی فکر می‌کنند، هنوز برای ثبت گزارش و رفع تکلیف و چیک‌چیک کردن دوربین‌های‌شان...

دیگر خیال‌مان راحت شد... با این کار، آمل، هزارسنگر شد!


  • سید هادی مصطفوی
به مناسبت فرا رسیدن روز دانشجو

حرمت آن سه قطره خون را نگه داریم!

هر سال 16 آذر که فرا می‌رسد، شور و شوق عجیبی در دل دانشجویان به وجود می‌آید. تقریباً اکثر دانشگاه‌ها حتی با یک مراسم کوچک و یا حتی با یک بیانیه هم که شده، این روز را و خاطراتش را و اهدافش را ولو با محتوای متفاوت گرامی می‌دارند.

بهره‌برداری سیاسی از این واقعه از سوی برخی احزاب و گروه‌های معلوم‌الحال سیاسی که به گواه تاریخ، دائماً در صدد کسب قدرت در جامعه - به هر نحوی - بوده‌اند، همواره سنگی بزرگ در جلوی حرکت عدالت‌خواهانه‌ی جریان دانشجویی بوده است. گروه‌هایی که دانشجویان را نه به‌مانند یک نیروی فکری، که به‌عنوان یک ابزار در جهت پیشروی هر چه بیشترشان در عمق سیاست تلقی می‌کردند و با ترویج غوغاسالاری و تنش‌زایی در محیط‌های دانشجویی، و نیز با ایجاد خواسته‌های تصنعی در مرام‌نامه‌های گروه‌های دانشجویی، آنان را از اصول و اهدافشان دور می‌ساختند.

به نظر می‌آید یکی از مهم‌ترین ضعف‌های دانشجویان در خصوص روز دانشجو، عدم آگاهی از ماهیت این روز و سیر تاریخی جنبش دانشجویی است که به دلیل نپرداختن مناسب جریانات دانشجوییِ صاحب میدان به این مسائل در دو دهه‌ی اخیر، اهمیت این موضوع در نزد عموم دانشجویان کم‌رنگ شده و لذا این‌جاست که روز دانشجو به نفع جریانی که بیشتر از همه به جنجال‌آفرینی و غوغاسالاری بها بدهد، مصادره می‌شود. مسلم است که بازگویی درستِ تاریخ رخداد 16 آذر خودبه‌خود درون‌مایه‌ی آن را برای شنونده روشن می‌سازد و هیچ‌گاه نمی‌گذارد جریانات دانشجویی بر خلاف آنچه امروزه عده‌ای شعارش را می‌دهند، پازل احزاب و گروه‌های شکست‌خورده و یا در حال ظهور سیاسی باشند.

آن‌چه امروزه باید بیشتر از پیش در خصوص روز دانشجو و خصوصیات ماهوی آن بحث و بررسی گردد، ماهیت ضد استبدادی و ضد استکباری آن است که همین موضوع، زمینه‌های وقوع 16 آذر 32 را فراهم کرد. چرا که در آن سال، جریان دانشجویی می‌بایست هم با استبداد داخلی و هم با استکبار خارجی مبارزه می‌نمود که البته از آ‌ن‌جا که استبداد داخلی، زیرمجموعه و نمایی از استکبار خارجی بود، نهضت مقاومت ملی و شاخه‌ی دانشجویی‌اش، بُعد مهم‌ترش (=استکبار خارجی) را در رأس مبارزه قرار دادند تا با این کار خودبه‌خود ماهیت نظام حاکم بر کشور نیز زیر سؤال برود. چرا که مهم‌ترین عامل در وقوع حرکت‌های اعتراضی دانشجویان و در کنار آن‌ها بازاریان در پائیز 32، شنیدن اخباری مبنی بر برقراری ارتباطی دوباره با دولت انگلیس و هم‌چنین خبر ورود نیکسون - معاون اول رئیس‌جمهور وقت امریکا - به ایران در 18 آذر بود.

حال آن‌که برخی از گروه‌های دانشجویی فارغ از داشتن درک درستی از ماهیت 16 آذر 32، این جنبش را جنبشی مبارز و دائماً منتقد نسبت به نظام حاکم بر می‌شمرند و این‌گونه است که با ظهور جریاناتی که در صدد به صحنه آوردن نظامی (معمولا نظام لیبرال دموکراسی) در مقابل نظام جمهوری اسلامی می‌باشند، مشتاقانه به سمت‌شان می‌روند و در آخر هم با دست‌های خالی صحنه را ترک می‌کنند.

روز بعد از واقعه‌ی 16 آذر نیکسون به ایران آمد و در همان دانشگاه تهران، که هنوز به خون دانشجویان بی‌گناه رنگین بود، دکترای افتخاری حقوق دریافت کرد. صبح روز ورود نیکسون به ایران، یکی از روزنامه‌ها در سرمقاله‌ی خود تحت عنوان «سه قطره خون» نامه‌ی سرگشاده‌ای خطاب به نیکسون نوشت که البته بلافاصله توقیف شد. سرمقاله‌ای که می‌تواند سرمشقی برای جریانات دانشجویی کنونی‌مان باشد. در آن سرمقاله خطاب به نیکسون چنین نوشته شده بود:

«هر گاه دوستی از سفر می‌آید، یا کسی از زیارت باز می‌گردد، و یا شخصیتی بزرگ وارد می‌شود، ما ایرانیان به فراخور حال، در قدم او، گاوی یا گوسفندی قربانی می‌کنیم؛ آقای نیکسون! وجود شما آنقدر گرامی و عزیز بود که در قدوم شما 3 نفر از بهترین جوانان این کشور یعنی دانشجویان دانشگاه را قربانی کردند».

باشد که حرمت آن سه قطره خون را نگه داریم.

نشر در: فارس، خبرنامه دانشجویان ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، دانشجو، نکات‌پرس

  • سید هادی مصطفوی