راز 57

ملتی که عقب‌نشینی‌هایش را جشن می‌گیرد، دشمنش را به پیشروی ترغیب می‌کند.

راز 57

ملتی که عقب‌نشینی‌هایش را جشن می‌گیرد، دشمنش را به پیشروی ترغیب می‌کند.

طبقه بندی موضوعی

۸ مطلب با موضوع «معارف دین» ثبت شده است

و باز هم استاد مطهری

پیامبر اُمّــی

تا به حال این سؤال برای‌تان پیش آمده که پیامبر اکرم(ص) که تا پیش از آغاز رسالت، سواد خواندن و نوشتن نمی‌دانسته و اصطلاحا "اُمّی" بوده، آیا پس از رسالت، مواردی از خواندن و نوشتن توسط ایشان در تاریخ ثبت شده باشد؟

از خود و اطرافیان‌تان بپرسید آیا به چنین موضوعی اندیشیده‌اید و اینکه چه پاسخی به آن خواهید داد؟ آیا پیامبر پس از بعثت نیز همچنان امی و بی‌سواد بوده است؟ اصلا آیا تا به حال کتاب "پیامبر اُمّی" استاد مطهری را خوانده‌اید تا به لذت کشف این حقیقت عجیب دست یابید که پیامبر عظیم‌الشأن اسلام، پس از بعثت نیز (جز مواردی معدود که البته مشکوک به صحت‌اند) نه می‌خوانده و نه می‌نوشته است؟ پس اگر مانند دیروزِ من، این کتاب هفتاد صفحه‌ای را نخوانده‌اید، حتما به سراغش بروید و قورتش بدهید!

شرح مجموعه‌ی گل مرغ سحر داند و بس

که نه هر کو ورقی خواند، معانی دانست

ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی

ترسم این نکته به تحقیق، نتانی دانست

  • سید هادی مصطفوی

تأمل در یک باور قرآنی


خواهی نشوی هم‌رنگ، رسوای جماعت شو


ختم انعام را همه شنیده‌ایم. مجالسی خانگی که معمولا امروزه به همت خانم‌ها برگزار می‌شود و در آن، سوره مبارکه انعام را با آدابی مشخص ختم می‌دهند. البته به قول علما و برخی از مراجع، روایت مستندی درباره سندیت این عمل (=ختم انعام) وجود ندارد، لیکن قرائت این سوره بسیار اجر و ثواب دارد. این سوره پر است از آیات اجتماعی که به نوعی برنامه‌ی زندگی و یا سبک زندگی را برای‌مان ترسیم می‌کند. یکی از آیات مهم این سوره، آیه 115 آن است که خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید:


« و إن تُطِع اکثرَ من فی الارضِ یُضلّوکَ عن سبیل الله » یعنی: "و اگر از بیشتر کسانی که در روی زمین هستند، اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه می‌کنند". و در ادامه همین آیه می‌فرماید: «إن یتّبعونَ إلا الظّنّ و إن هم إلا یَخرُصون». یعنی: "زیرا آنها تنها از گمان پیروی می‌نمایند و تخمین و حدس واهی می‌زنند".

آنچه بیشتر از همه مورد توجه این آیه است، امروزه به "چشم و هم‌چشمی" معروف شده است. کرداری سخیف که تماماً در برابر قاعده‌ی "توکل بر خدا" ایستاده و گاهی نیز ما را همراه با خود می‌کند. قاعده‌ای که به ما می‌گوید "خواهی نشوی رسوا، هم‌رنگ جماعت شو".

اما اسلام دقیقا عکس این ادعا را دارد و "ضلالت" را عاقبت کسانی می‌داند که پیروان این عقیده‌اند و در تمام رفتار و منش خود، نه فرامین الهی را بلکه خواست و امیال مردم را در نظر می‌گیرند. مجالس عروسی، مهمانی‌ها، دیدوبازدیدهای نوروزی، خرید وسایل منزل، خرید لباس، انتخاب کالاهای اولیه‌ی زندگی برای جهیزیه‌ی نوعروسان، و حتی مجالس عزاداری و خصوصا همان مجالس ختم انعام، پر است از تفکراتی این‌چنینی که در انتخاب هر کالایی یا مثلا چیدمان وسایل منزل و خلاصه انجام هر عملی که به چشم دیگران می‌آید، این پرسش را از خود و دیگری داریم که فلانی خوشش بیاید و چشم فلانی در بیاید و می‌توانیم پزش را بدهیم و خودی نشان بدهیم و ... .

مهم‌تر از همه‌ی این‌ها فرهنگ غلطی است که در درجه‌ی اول، مولود همین پدر و مادرها و سپس فرزندان‌شان است که عزت خود را در تحسین‌گویی و آفرین‌گویی این و آن می‌بینند.

شاید بهترین راه همانی است که پیش‌تر گفتم؛ راهی که از حسین آموختیم:

خواهی نشوی هم‌رنگ، رسوای جماعت شو!

پی نوشت: گلایه های یک بنده خدا را بخوانید از مجالس روضه خوانی بانوان؛ با عنوان درش را تخته کنید!

  • سید هادی مصطفوی

نقدی بر آن‌چه جلسات عزاداری‌اش می‌نامیم

می‌خواهم صد سال گریه نکنند!


چند وقتی بود که در خصوص جلسات روضه‌خوانی و مداحی و ... کمی تحقیق و مطالعه می‌کردم. بیشتر در خصوص آسیب‌های عزاداری و جلسات مربوط به آن؛ از آن‌جا که خودم به‌گونه‌ای با این مسائل درگیرم، با دیدن و شنیدن برخی چیزها خیلی ناراحت می‌شوم و ... .

محرم سال گذشته مطلبی نوشتم به نام عاشورا، هر سال بدتر از پارسال! که پیرامون برخی آسیب‌های عزاداری و دسته‌روی در شهر خودمان آمل بود که البته می‌توان به سایر مناطق و شهرها نیز تعمیمش داد. اخیرا نیز مطلبی نوشته بودم با عنوان از کوه، فقط کاهَش را نشان‌مان دادند! که بهتر است خودتان بخوانید و بنده راجع به آن توضیحی ندهم.

ساعتی پیش، مطلبی در خبرگزاری اعتدال خواندم که نقطه‌نظرات استاد اخلاق، حجت‌الاسلام فاطمی‌نیا را در خصوص مراسم شب‌های احیاء و عزاداری و مناجات و ... منعکس می‌کرد. عیناً همان صحبت‌های ایشان را در این‌جا می‌آورم تا شما نیز بخوانید و البته فکر کنید.

پس بی‌زحمت ادامه‌ی مطلب را حتما بخوانید.
  • سید هادی مصطفوی

همه چیز را امتحان کردید، این را هم امتحان کنید:

خواهی نشوی هم‌رنگ، رسوای جماعت شو!



می‌گفت ازدواج کنید تا نصف دین‌تان کامل شود. می‌گفت انقدر سخت نگیرید ازدواج را. می‌گفت حیف نیست جوان به این خوبی به سن بیست و هفت-هشت سالگی برسد و بعد ازدواج کند؟ می‌گفت بجنبید که هر چه بیشتر تأخیر کنید حساسیت بیشتری به خرج می‌دهید. می‎گفت مگر با نداشتن برخی وسایل و برخی چیزهای دیگر نمی‌شود متأهل شد؟ آخر چرا به فکر خود نیستید؟ چرا ول معطلید؟

این‌ها صحبت‌های همیشگی او با ماست. این چند وقت که برای به فرجام رساندن فریضه‌ی مقدس پروژه‌ی کارشناسی و کارشناسی ارشد در خوابگاه به سر می‌بریم، گاها شب‌ها مهمان ویژه‌ای هم داریم. او می‌آید و ما هم پشتش به نماز می‌ایستیم و اگر هم وقتی باشد - که هست - ساعتی را با او به بحث و گفت‌وگو می‌نشینیم.

غصه می‌خورد از این‌که اولویت‌های بچه‌ها عوض شده است. از این‌که روزها و شب‌ها به فکر همه چیز هستند الا خودشان! ناراحت می‌شود وقتی جوانانی سالم و سربه‌راه - البته بنده را نمی‌گوید - هنوز در دام تجرد مانده‌اند و به فکر رهایی از آن نیستند. دلش می‌گیرد وقتی زندگی خودش را که با نداشتن خیلی چیزها و البته با داشتن خیلی چیزهای دیگر - اولی مادی و دومی غیر مادی - شروع کرد، مرور می‌کند و اینک چهره‌ی ما را که از چند فرسخی، فریاد "من مجرد هستم" سر می‌دهد را می‌بیند.

چقدر نگاه‌هایش التماس‌مان می‌کرد... دلش می‌خواست همان لحظه برای‌مان به خواستگاری برود. می‌گفت به راستی این دانشگاه، چه به شما یاد داده که جرئت بیان چنین خواسته‌ای را به خودتان نمی‌دهید؟ می‌گفت که آیا تا به حال شده که پیش پدر و مادرتان از زندگی آینده‌تان بگویید و چیزی هم از آنان بشنوید؟ می‌گفت آخرین باری که غیر از مسائل مادی و برخی صحبت‌های روزانه با پدرتان صحبت کرده‌اید چند وقت پیش بود؟ تا کی می‌خواهید همین‌گونه مجرد باقی بمانید...؟

خیلی چیزهای دیگری هم گفت و هنوز هم می‌گوید. حاج آقا خیلی دلش صاف است. هر چه ببیند که به صلاح است می‌گوید. ما هم که فقط گوش هستیم!

***

خودتان و خودمان بهتر از همه می‌دانیم که علت اصلی این تأخیر چیست. یاد آن حرف دکتر عباسی افتادم که می‌گفت بچه مذهبی‌ها در همه چیز اگر خوب باشند اما در امر ازدواج چند جای کارشان کاملا جدی می‌لنگد! { نقل به مضمون } با خود فکر کنیم که چرا ما نیز باید به برخی از باورهای نادرست دامن بزنیم و... اصلا دلیلش چیست؟

اگر از پسرها بپرسی می‌گویند هنوز ارشد نگرفتم و هنوز سربازی نرفتم و کار پیدا نکردم و وضع مالی آن‌چنان مطلوبی هم ندارم و... تازه مگر در این دور و زمانه دختر خوب پیدا می‌شود؟؟ و اگر از دخترها بپرسی می‌گویند فعلا همسر دلخواه خودم را پیدا نکردم و قصد ادامه‌ی تحصیل دارم و نمی‌توانم به هر پسری اعتماد کنم و... تازه مگر در این دور و زمانه پسر خوب پیدا می‌شود؟؟

تازه راضی کردن انتظاراتِ بعضاً تعصبی و بی‌جای خانواده‌ها را هم که اضافه کنی آن وقت می‌بینی چقدر دشوار است کامل نمودن نصف دین!

معنویت‌زدایی از همه‌ی شقوق و ابعاد زندگی، مصرف‌گرایی در همه‌ی امور زندگی، خودمحوری در اصول و مبانی برنامه‌ی زندگی، توسل به فرهنگ پرورش تن جهت دوری از مسئولیت‌پذیری، ظلم خانواده‌ها به فرزندان، دل‌سوزی‌های بی‌دلیل پدرها و مادرها نسبت به فرزندان، تن دادن به تجملات - چه کم هزینه و چه پر هزینه -، پذیرش باورهای خرافی و غیر دینی، باور نداشتن قرآن و سیره‌ی اهل بیت(ع)، بی‌توجهی به طریق و چرایی جمع‌آوری ثروت و از آن مهم‌تر بی‌توجهی به چگونگی مصرف ثروت - حتی اگر حلال باشد -، فراموش کردن همسایگان و فقرا و تهی‌دستان، مادی پنداشتنِ امور معنوی، معنوی پنداشتن امور مادی و... همه و همه دست به دست هم می‌دهند تا خروجی برخی رفتارهای به ظاهر دینی‌مان کاملا غیر دینی شود و این همان چیزی است که امروزه به وفور مشاهده می‌کنیم.

می‌دانم که از گفتن این‌ها، حرف جدیدی نزدم و جز دردِ سر، چیز دیگری عایدتان نکردم. ولی تفکر در این موارد بسیار راه‌گشا است. بارها و بارها چشم‌تان به بعضی کتاب‌های آموزشی با موضوعات توصیه‌هایی برای شروع زندگی مشترک، راه‌های مناسب برای ازدواج، مدیریت خانواده، ازدواج آسان و منطقی، همسر دلخواه شما، با چه کسی ازدواج کنم؟، چگونه همسرم را دوست داشته باشم؟ و... افتاده است. کتاب‌هایی که فعلا جهت بررسی‌شان فرصت نیست ولی همه‌ی آن‌ها به اندازه‌ی خود کوشیده‌اند راهی جدید جلوی پای شما قرار بدهند تا شاید با عمل به آن‌ها بتوانید به نتیجه‌ی مطلوب دست پیدا کنید. اما بنده یک راه دیگری پیشنهاد می‌دهم و آن هم این است:

خواهی نشوی هم‌رنگ، رسوای جماعت شو!

متأسفانه امروزه هم‌رنگ بودن با جماعت مصیبتی شده است برای ما. در همه‌ی امور، اول مردم را نگاه می‌کنیم و بعد می‌خواهیم خود را با آن تطبیق دهیم. کسی هست دلیل منطقی و عقلانی این رفتار را بگوید؟ و سؤالم این است که چرا مذهبی‌ها هم دچار این توهم باطل شده‌اند؟ { به عنوان مثال می‌گویند فلانی برای پسرش فلان چیز را در جشن عروسی‌اش هدیه داد، چرا من ندهم؟؟ زن به شوهرش می‌گوید فلانی در خانه‌اش فلان کالا را دارد، چرا ما نداریم؟؟ }

مذهبی‌ها هم اسیر این چراها شده‌اند. باید بدانیم دل‌کندن از داشته‌های مردم، ایمان قوی می‌خواهد. شاید این دل‌کندن، به قیمت رسوایی‌مان تمام شود، ولی یک مسلمان واقعی، شیرینی این رسوایی را با خوشیِ هم‌رنگ شدن با جماعت عوض نمی‌کند.
  • سید هادی مصطفوی


در این پست می‌خواهم کمی در مورد "زمان" حرف بزنم. البته فعلا فقط حرف می‌زنم. شیرمرد می‌خواهد عمل‌نمودنِ برخی حرف‌ها!

شما را نمی‌دانم، اما من که این‌گونه‌ام؛ مدام از به هدر رفتن "زمان" می‎‌نالم؛ مدام از کمبود وقت برای انجام کارهایم گله می‌کنم. این‌که مخاطبم در گلایه‌های این‌گونه چه کسی یا چه چیزی است خودم هم نمی‌دانم ولی هر چه هست گله دارم، گله دارم، گله...

دروغ نگویم؛ بیشتر از خودم رنجورم که چرا قدر "زمان" را ندانستم و مدام با خود می‌گفتم فردایی هم هست... امروزت را بچسب! با گفتن همین حرف‌هایی که بیشتر در ادبیات تن‌پروران شنیده می‌شود، خودم را فریب می‌دادم و نفس راحتی می‌کشیدم و ... دست آخر هم یک لیوان آب خنک نوش جان می‌کردم تا لذت تن‌پروری دوچندان شود.

دائم‌الذکر بودن به عبارت شریف «تن‌پروری چه کیفی دارد؟!» از خصایص رجال و اناث بی‌عمل است که با مراقبت و تداوم بر این اصل، بقای تن خویش را ضمانت می‌کنند و با گفتنش جانی تازه می‌گیرند.

"من" هم گاهاً یا خیلی گاهاً این‌گونه‌ام. البته بیشتر از "من" می‌گویم تا خدایی ناکرده به "تو" و "او" و "شما" و "ایشان" بر نخورد؛ وگرنه که همگی سر و ته، یک کرباسیم!

اگر بدانیم و بپذیریم که "زمان" یا به تعبیری "عمر انسان" یکی از بزرگ‌ترین و برترین نعمت‌های خداوند است تا هم او را عبادت کنیم و هم جز بندگی‌اش کار دیگری نکنیم، پس باید برای با برکت شدن این دارایی، شکرش را به جا آوریم. امام حسین(ع) فرمودند که: «شکر تو بر نعمت گذشته، زمینه‌ساز نعمت آینده است». یعنی "برکت‌یافتن" عمر انسان که نتیجه‌اش یک عمر بندگی خداوند می‌باشد، ماحصل شکر ما در ازای نعمت بزرگی چون "زمان" است.

این سخن پیامبر رحمت(ص) نیز چراغ راهی است تا موانع پیش روی‌مان را بهتر ببینیم و از آن‌ها به سلامت بگذریم: «در ایام زندگی، لحظه‌های الهی وجود دارد. در کمین آن فرصت‌ها باشیم و از آن استفاده کنیم، زیرا عمر محدود است و بیشتر از حد نخواهد بود».

باید توجه کرد که شرط تقدیر از این نعمت الهی، عبور از همان حس خبیث تن‌پروری است که اگر بتوانیم بر آن چیره شویم، نجات‌مان حتمی است. چرا که اکنون همه‌ی ما به همه‌ی این حرف‌های بسی ادبی و زیبا و خوش‌مذاق (کمی هم تعریف از خودمان کنیم، بد نیست!) داناییم، لیکن به قول استاد طاهرزاده تبدیل این دانایی به دارائی، برای‌مان دشوار است؛ اما بدانید که شرطش "پرهیز" از "یک‌جا نشستگی" است.

نمی‌شود گفت که نمی‌توانیم در زمره‌ی پرهیزکاران باشیم. اصلا کسی نشانه‌های پرهیزکاران را می‌داند؟ در میزان‌الحکمة از مولا علی(ع) نقل شده است که «پرهیزکار را سه نشانه است: اخلاص در عمل، کوتاهى آرزو و بهره‌گرفتن از فرصت‏‌ها». آخری را دوباره بخوان! بهره‌گرفتن از فرصت‌ها.

هر کاری کنیم، نمی‌توانیم این سه نشانه را از هم جدا کنیم؛ چرا که به گونه‌ای به یک‌دیگر مربوطند. کسی که مبتلا به مرض تن‌پروری شده است، بی‌شک چون زمان را از دست داده است و لذا از قافله عقب مانده است، و چون طعم سختی کار را نچشیده است، بی‌شک آرزوهای دور و دراز دنیایی به سراغش می‌آیند و رهایش نمی‌کنند. او نیز چون نه عملی دارد و نه تکلیفی، پس اخلاصی هم در کار نیست تا بگوییم در کارش مخلص است... در جایی دیگر - غررالحکم - روایتی از امام شیعیان است که می‌فرماید: «آرزوهایت را کم کن، اعمالت خالص می‌شود». ارتباط بین نشانه‌های مذکور را می‌بینی...؟

پس چه بخواهی و چه نخواهی باید اصلی به نام "اصالت لذت" را به فراموشی بسپاری و تن خود را به کار بگیری و شروع کنی به اقداماتی که حسرتش را می‌خوردی...

باور کن هنوز دیر نشده. فقط شرطش این است که اگر به این نتیجه رسیدی که باید جز حرف‌زدن، کار دیگری هم بکنی، نگویی «خب باشد، إن‌شاءالله از فردا». باید بگویی «به حول و قوه‌ی الهی از همین حالا». ممکن است تا فردا جناب عزرائیل به سراغت بیاید!

  • سید هادی مصطفوی

  • سید هادی مصطفوی

تقوا؛ فعلی برای رسیدن تا خدا

 این کلمه از کلمات شایع و رایج دینی است که در قرآن کریم هم به صورت اسمی و هم به صورت فعلی آمده است. تقریبا به همان اندازه که از ایمان و عمل نام برده شده و یا از نماز و زکات یاد شده و حتی بیش از نام روزه از تقوا یاد شده است. در سایر آثار دینی خصوصا نهج البلاغه فوق العاده روی کلمه تقوا تاکید و سفارش شده است.

در نهج البلاغه خطبه ای هست طولانی به نام خطبه متقین. این خطبه را امیرالمؤمنین در جواب تقاضای کسی ایراد کرد که از او خواسته بود توصیف مجسم کننده ای از متقیان بکند. امام ابتدا به ذکر سه چهار جمله اکتفا فرمود ولی آن شخص که نامش همام بن شریح بود و مردی مستعد و برافروخته بود قانع نشد و در تقاضای خود اصرار و سماجت کرد. امیرالمؤمنین(ع) شروع به سخن کرد و با بیان بیش از صد صفت و ترسیم بیش از صد رسم از خصوصیات معنوی و مشخصات فکری و اخلاقی و عملی متقیان سخن را به پایان رسانید.

 مورخین نوشته اند که پایان یافتن سخن علی همان بود و قالب تهی کردن همام بعد از یک فریاد همان.


شبهه اول تقوا فقط پرهیزکاری نیست!

این کلمه از ماده " وقی " است که به معنای حفظ و صیانت و نگهداری است. ولی تاکنون دیده نشده ( یا کمتر دیده شده ) که در ترجمه های فارسی، این کلمه را به صورت حفظ و نگهداری ترجمه کنند.

در ترجمه های فارسی ( اگر این کلمه را به صورت اسمی استعمال شود ) مثل خود کلمه " تقوا " و یا کلمه " متقین "، به پرهیزکاری ترجمه می شود. مثلا در ترجمه " هدی للمتقین " گفته می شود: هدایت است برای پرهیزکاران.

و اگر به صورت فعلی استعمال شود خصوصا اگر فعل امر باشد و متعلقش ذکر شود، به معنای خوف و ترس ترجمه می شود. مثلا در ترجمه " اتقوا الله " یا " اتقوا النار " گفته می شود : از خدا بترسید یا از آتش جهنم بترسید.

البته کسی مدعی نشده که معنای " تقوا " ترس یا پرهیز و اجتناب است بلکه چون دیده شده لازمه صیانت خود از چیزی، ترک و پرهیز است و همچنین غالبا صیانت و حفظ نفس از اموری، ملازم با ترس از آن امور است، چنین تصور شده که این ماده مجازا در بعضی موارد به معنای پرهیز و در بعضی موارد دیگر به معنای خوف و ترس استعمال شده است.

و البته هیچ مانعی هم در کار نیست که این کلمه مجازا به معنای پرهیز و یا به معنای خوف استعمال بشود، اما از طرف دیگر موجب و دلیلی هم نیست که تأیید کند که از این کلمه یک معنای مجازی مثلا ترس یا پرهیز قصد شده. چه موجبی هست که بگوئیم معنای " اتقوا الله " اینست که از خدا بترسید و معنای " اتقوا النار " اینست که از آتش بترسید؟! بلکه معنای این گونه جمله ها این است که خود را از گزند آتش حفظ کنید و یا خود را از گزند کیفر الهی محفوظ بدارید. بنابراین ترجمه صحیح کلمه تقوا " خود نگهداری " است که همان ضبط نفس است و متقین یعنی " خود نگهداران ".

معلوم نیست از کجا و چه وقت و به چه جهت در ترجمه های فارسی، این کلمه به معنای پرهیزکاری ترجمه شده است؟!

به نظر استاد شهید مطهری تنها فارسی زبانان هستند که از این کلمه مفهوم پرهیز و اجتناب درک می کنند و هیچ عربی زبانی در قدیم یا جدید این مفهوم را از این کلمه درک نمی کند. شک نیست که در عمل لازمه تقوا و صیانت نفس نسبت به چیزی، ترک و اجتناب از آن چیز است اما نه این است که معنای تقوا همان ترک و پرهیز و اجتناب باشد. همانطور که در ادامه خواهیم گفت فرق است بین نگهداری وترک. فرق است بین صیانت و اجتناب.


شبهه دوم ترس از خدا؟!

ممکن است این سؤال برای بعضی مطرح شود که ترس از خدا یعنی چه؟ مگر خداوند یک چیز موحش و ترس آوری است؟

خداوند کمال مطلق و شایسته ترین موضوعی است که انسان به او محبت بورزد و او را دوست داشته باشد. پس چرا انسان از خدا بترسد؟

پاسخ این است که آری؛ ذات خداوند موجب ترس و وحشت نیست، اما اینکه می گویند از خدا باید ترسید یعنی از قانون عدل الهی باید ترسید.

کاملا به متن دعاهای زیر توجه کنید:

در دعا وارد است: ( یا من لا یرجی الا فضله، و لا یخاف الا عدله ) ای کسی که امیدواری به او امیدواری به فضل و احسان او است و ترس از او ترس از عدالت او است.

ضمنا در جایی دیگر آمده است ( جللت ان یخاف منک الا العدل، و ان یرجی منک الا الاحسان و الفضل ) یعنی تو منزهی از اینکه از تو ترسی باشد جز از ناحیه عدالتت و از اینکه از تو جز امید نیکی و بخشندگی توان داشت.

عدالت هم به نوبه خود امر موحش و ترس آوری نیست. انسانی که از عدالت می ترسد در حقیقت از خودش می ترسد که در گذشته خطا کرده و یا می ترسد که در آینده از حدود خود به حقوق دیگران تجاوز کند.

لهذا در مسئله خوف و رجاء که مؤمن باید همیشه، هم امیدوار باشد و هم خائف، هم خوشبین باشد و هم نگران، مقصود این است که مؤمن همواره باید نسبت به طغیان نفس اماره و تمایلات سرکش خود خائف باشد که زمام را از کف عقل و ایمان نگیرد و نسبت به ذات خداوند اعتماد و اطمینان و امیدواری داشته باشد که همواره به او مدد خواهد کرد. علی بن الحسین ( سلام الله علیه ) در دعای معروف ابوحمزه می فرماید: ( مولای اذا رأیت ذنوبی فزعت، و اذا رایت کرمک طمعت ) یعنی هرگاه به خطاهای خودم متوجه می شوم ترس و هراس مرا می گیرد و چون به کرم وجود تو نظر می افکنم امیدواری پیدا می کنم. این نکته ای بود که لازم دانستم گفته شود.


اما معنای تقوا؟

انسان اگر بخواهد در زندگی اصولی داشته باشد و از آن اصول پیروی کند، خواه آنکه آن اصول از دین و مذهب گرفته شده باشد و یا از منبع دیگری، ناچار باید یک خط مشی معینی داشته باشد، هرج و مرج بر کارهایش حکم فرما نباشد. لازمه خط مشی معین داشتن و اهل مسلک و مرام و عقیده بودن این است که به سوی یک هدف و یک جهت، حرکت کند و از اموری که با هوا و هوس های آنی او موافق است اما با هدف او و اصولی که اتخاذ کرده منافات دارد خود را " نگهداری " کند.

بنابراین تقوا به معنای عام کلمه لازمه زندگی هر فردی است که می خواهد انسان باشد و تحت فرمان عقل زندگی کند و از اصول معینی پیروی نماید.

تقوای دینی و الهی یعنی اینکه انسان خود را از آنچه از نظر دین و اصولی که دین در زندگی معین کرده، خطا و گناه و پلیدی و زشتی شناخته شده، حفظ و صیانت کند و مرتکب آنها نشود.

استاد شهید، تقوا را به دو نوع ضعیف و قوی تقسیم می نمایند.

نوع اول اینکه انسان برای اینکه خود را از آلودگی های معاصی حفظ کند و از موجبات آنها فرار کند و خود را همیشه از محیط گناه دور نگه دارد، شبیه کسی که برای حفظ سلامتی خود کوشش می کند خود را از محیط مرض و میکروب و از موجبات انتقال بیماری دور نگهدارد، سعی می کند مثلا با کسانی که به نوعی از بیماری های واگیردار مبتلا هستند معاشرت نکند.

نوع دوم اینکه در روح خود حالت و قوتی به وجود می آورد که به او مصونیت روحی و اخلاقی می دهد که اگر فرضا در محیطی قرار بگیرد که وسائل و موجبات گناه و معصیت فراهم باشد، آن حالت و ملکه روحی، او را حفظ می کند و مانع می شود که آلودگی پیدا کند، مانند کسی که به وسیله واکسیناسیون نوعی مصونیت پزشکی در خود به وجود می آورد که حتی اگر در محیط آلوده و بیمار هم قرار بگیرد آن بیماری به او سرایت نمی کند.

در زمان ما تصوری که عموم مردم از تقوا دارند همان نوع اول است. اگر گفته می شود فلان کس آدم با تقوائی است یعنی مرد محتاطی است، انزوا اختیار کرده و خود را از موجبات گناه دور نگه می دارد. این همان نوع تقوا است که گفتیم ضعف است. شاید علت پیدایش این تصور این است که از ابتدا، تقوا را برای ما " پرهیزکاری " و " اجتناب کاری " ترجمه کرده اند، و تدریجا پرهیز از گناه به معنای پرهیز از محیط و موجبات گناه تلقی شده و کم کم به اینجا رسیده که کلمه تقوا در نظر عامه مردم معنای انزوا و دوری از اجتماع می دهد، در محاورات عمومی وقتی که این کلمه به گوش می رسد یک حالت انقباض و پا پس کشیدن و عقب نشینی کردن در نظرها مجسم می شود.

اتفاقا گاهی در ادبیات منظوم یا منثور ما تعلیماتی دیده می شود که کم و بیش تقوا را به صورت اول که ضعف و عجز است نشان می دهد؛ سعدی در گلستان می گوید:

بدیدم عابدی در کوهساری * قناعت کرده از دنیا به غاری

چرا گفتم به شهر اندر نیائی * که باری بند از دل برگشائی

بگفت آنجا پریرویان نغزند * چو گل بسیار شد پیلان بلغزند

این همان نوع از تقوا و حفظ و صیانت نفس است که در عین حال ضعف و سستی است. اینکه انسان از محیط لغزنده دوری کند و نلغزد هنری نیست، هنر در این است که در محیط لغزنده خود را از لغزش، حفظ و نگهداری کند. یا اینکه بابا طاهر می گوید:

زدست دیده و دل هر دو فریاد * هر آنچه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش زفولاد * زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

شکی نیست که چشم به هر جا برود دل هم به دنبال چشم می رود ولی آیا راه چاره این است که چشم را از بین ببریم؟ ( همان تقوای نوع اول که ضعیف است ) یا اینکه راه بهتری هست و آن اینکه در دل قوتی و نیرویی به وجود بیاوریم که چشم نتواند دل را به دنبال خود بکشاند. ( نوع دوم که قوی است ) اگر بنا باشد برای آزادی و رهایی دل از چشم، خنجری بسازیم نیشش زفولاد، یک خنجر دیگر هم برای گوش باید تهیه کنیم زیرا هر چه را هم گوش می شنود دل یاد می کند و همچنین است ذائقه و لامسه و شامه. پس بهتر است راه درست را برگزینیم.

  • سید هادی مصطفوی

رستگاری بشریت؛ تنها با مهدی موجود موعود(عج)


گزیده‌ای از پیام گفتاری آیت الله العظمی جوادی آملی به بیست و ششمین سمینار سراسری فرهنگی اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا


جهان بشریت وقتی به ثمر می‌رسد و میوه شاداب می‌دهد که انسان کاملی به عنوان «مهدی موجود موعود» عجلّ الله تعالی فرجه الشَّریف ظهور کند، که وارث همه انبیاء و اولیای الهی است. برای چنین ظهوری و ظهور چنین ذخیره‌ای چندین شرط لازم است که قسمت مهم آنها شرائط تحصیلی است،‌ نه حصولی. یعنی امت اسلامی باید آن شرائط فرهنگی را تحصیل کنند. نباید منتظر بود که آن شرائط خود به خود حاصل بشود تا وجود مبارک ولی عصر ارواحنا فداه ظهور کند؛ معنای «انتظار» تحصیل شرائط حضور و ظهور اوست. امتی منتظر مهدی موجود موعود (سلام الله علیه) است که شرایط ظهورش را فراهم بکند، وگرنه منتظر نخواهد بود!

اولین شرط، رشد فرهنگی امت اسلامی است؛ زیرا امام که معارف الهی را عرضه می‌کند، وقتی جامعه از رشد فرهنگی والائی برخوردار باشد، بهتر می‌فهمد، و بهتر دفاع می‌کند. نه خود گرفتار جهل و تجاهل خواهد شد، نه اجازه می‌دهد دیگران از جهل و تجاهل عوام یا عوام زده سوء استفاده کنند؛ این اولین وظیفه است. و دومین وظیفه شهامت و شجاعت است در اجرای مَنویات پیامبر گرامی اسلام علیه و علی آله آلاف التحیّه و الثناء، که در حقیقت احکام و حِکَم الهی است. این دو اصل را به عنوان بهترین شرایط انتظار و تحصیل چنین شرایط، اسلام برای ما مقرر کرده است.


از وجود مبارک امام باقر (علیه‌السلام) رسیده است: وقتی ولی عصر أرواحنا فداه ظهور می‌کند که ذات أقدس إله لطفی نسبت به امت انسانی و اسلامی داشته باشد، و دست مرحمت إله بر بالای سر امت اسلامی کشیده بشود، که عقل اینها و اندیشه اینها کامل باشد؛ اینها اندیشوران فرزانه خواهند بود، و خردمندان مُتبحّر و حکیم. آنچه که در جامعه اسلامی می‌گذرد و حکومت می‌کند، «فرهنگ دینی» است. با این رشد مردم شرایط علمی ظهور حضرت را فراهم کرده‌اند. طبق این روایتی که از امام باقر (علیه‌السلام) رسیده است؛ تا مردم عاقل نشوند، معارف دین را درست نشناسند، و معنای امامت را درست ارزیابی نکنند، توفیق انتظار ولی عصر أرواحنا فداه نصیب آنها نخواهد شد.

وقتی وجود مبارک ولی عصر أرواحنا فداه جلوه می‌کند، ندائی که طنین انداخت و ندائی که از آن حضرت به گوش عالمیان می‌رسد، این است: اُذَکِّرُکُمُ اللهْ أیُّهَا النّاسْ وَ مُقامَکُمْ بِینَ یَدَی رَبَّکُمْ اوّلین حرف این است: مردم! من شما را به مبدأ و معاد که هُوَ الأوَّلُ وَ الآخِر است، متذکّر می‌کنم. شما به یاد بیاورید خدا را که مبدأ آفرینش شماست، و به یاد بیاورید لحظه‌ای که در حضور خدا حاضر می‌شوید برای پاسخ دادن به سئوالات الهی؛ که در برابر دستورات او چه کرده‌اید

دوّمین شرط که مربوط به مدیریت و مدبریّت و شهامت و شجاعت در اجرای احکام الهی است، بیانی است که باز از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) رسیده است که یاران راستین ولی عصر و اصحاب آن حضرت،‌ اَجری مِنْ لِیثْ وَ اَمضَی مِنْ سِنانْ۱؛ یعنی از شیر شجاع‌تر، و از نیزه تیزترند. نمونه اینگونه از شهامت‌ها را در دفاع مقدّس ۸ ساله، مردم ایران اسلامی نشان داده‌اند. زن و مرد، بزرگسال و میانسال و نوسال نشان دادند که برای حفظ دین می‌توان از شیر با شجاعت‌تر بود، و از نیزه تیزتر بود، و هرگونه خطری را با جان خرید! پس اگر از نظر رشد فرهنگی به آن نِصاب راه یافتند، و از نظر شهامت و شجاعت به این نِصاب بار یافتند؛ آنگاه شرایط ظهور را تحصیل کرده‌اند.


طنین دعوت مردم به مبدأ و معاد


وقتی وجود مبارک ولی عصر أرواحنا فداه جلوه می‌کند، ندائی که طنین انداخت و ندائی که از آن حضرت به گوش عالمیان می‌رسد، این است: اُذَکِّرُکُمُ اللهْ أیُّهَا النّاسْ وَ مُقامَکُمْ بِینَ یَدَی رَبَّکُمْ؛۲ اوّلین حرف این است: مردم! من شما را به مبدأ و معاد که هُوَ الأوَّلُ وَ الآخِر۳ است، متذکّر می‌کنم. شما به یاد بیاورید خدا را که مبدأ آفرینش شماست، و به یاد بیاورید لحظه‌ای که در حضور خدا حاضر می‌شوید برای پاسخ دادن به سئوالات الهی؛ که در برابر دستورات او چه کرده‌اید.

اگر کسی مبدأ را متذکّر بود، و معاد را متذکّر بود؛ مشکل اخلاقی، حقوقی، فقهی و مانند آن نخواهد داشت. منشأ همه تیرگی‌ها و تبهکاری‌های ما غفلت از مبدأ و معاد است. لذا وجود مبارک ولی عصر أرواحنا فداه وقتی ظهور کرد، اوّلین سخنش این است: مردم! به یاد روز حساب باشید. اگر کسی بداند تمام کارها تحت حساب است، و در برابر هر فکر و اندیشه‌ای که دارد باید پاسخگو باشد؛ در برابر هر قیام و رفتار و گفتار و نوشتاری که ارائه کرده است، باید جوابگو باشد؛ چنین انسانی جز بر اساس آیه سوره اسراء حرکت نمی‌کند که: رَبِّ اَدخِلْنِی مُدخَلَ صِدقْ وَ اَخرِجنِی مُخرَجَ صِدقْ۴؛ هر کاری که می‌خواهد وارد بشود به نام و یاد خدا، از آن کار بیرون بیاید به نام و یاد خدا.

-------------------------------------------------

(۱) بحار الأنوار / ج۵۲ / ص۳۱۸
(۲) کتاب الفِتَن ـ ابن حمّاد مَروزی؛ برداشت ازخطابة امام محمّدباقر(ع)
(۳) حدید / ۳
(۴) اسراء / ۸۰
منبع: تبیان
  • سید هادی مصطفوی