راز 57

ملتی که عقب‌نشینی‌هایش را جشن می‌گیرد، دشمنش را به پیشروی ترغیب می‌کند.

راز 57

ملتی که عقب‌نشینی‌هایش را جشن می‌گیرد، دشمنش را به پیشروی ترغیب می‌کند.

طبقه بندی موضوعی

۹ مطلب با موضوع «نظام اجتماعی» ثبت شده است

فست‌فود، کافی‌شاپ، بانک... بستنی‌فروشی، نمایشگاه ماشین، بانک... آب‌انار، رستوران، بانک...!
این همه‌ی ویترین خیابان امام خمینی(ره) شهر ماست. ویترینی که با مغازه‌های عجیب‌وغریبْ‌فروشی و با معماری‌های مدرن و فانتزی و البته با مجوز رسمی از نهادهای ذی‌ربط کنار هم چیده شده و مدت‌هاست حال و هوای شهر را عوض کرده است. فقط کافی است یک بار از میدان هفده شهریور تا میدان قائم(عج) را مانند بسیاری دیگر، پیاده‌روی کنید و تعداد این مغازه‌های شیک و اتو کشیده را بشمارید.
به راستی آیا ظاهر شهر برای مسئولانش آنقدر بی‌اهمیت است که خیابان امام خمینی(ره) شهرمان با چنین ظواهر غربی و تگزاسی آراسته شود؟ اصلا آیا یک خیابان به این همه دکان‌هایی که مبلغ مصرف‌گرایی و تجمل‌گرایی‌اند نیازی دارد؟
انتقال بار فرهنگی مظاهر توسعه، ضمن توزیع، بر کسی پوشیده نیست. چنان‌چه می‌دانیم اگر پدیده‌ای که در مسیر تحقق اهداف توسعه و مدرنیزاسیون طراحی و ایجاد شده است، در شبکه‌ی توزیع قرار گیرد، بی شک بار فرهنگی مختص به خود را عینا به زبان مصرف‌کننده و بیننده‌ی خود ترجمه می‌کند و این پیام را به او می‌دهد که اگر مانند ما مصرف‌کننده‌ی این کالا و دنبال‌کننده‌ی این پدیده نباشی، از قافله‌ی عقلا و امروزی‌ها و مدگراها عقب خواهی ماند و از آن سو اگر در مقابل این فرهنگ مصرف‌گرای وارداتی بایستی، انگ عقب‌ماندگی و تهجر را بر تو خواهند زد. دست آخر هم مجبور می‌شوی همگام با دیگران از این رژه‌ی هماهنگ بانک‌ها و کافی‌شاپ‌ها و فست‌فودهای متجمل، سان ببینی!
مسلماً نگاه مسئولان شهر نیز در این عرض اندام فرهنگ وارداتی، نمی‌تواند بدون دخالت باشد. به نظر می‌آید نمای این خیابان و جانمایی دکان‌ها و ساختمان‌های تجاری‌‍اش، قربانی فقر فرهنگی مسئولانی شده است که ارزش‌ها را در بنر، شهدا را در یادواره‌های بی‌سرانجام و امام شهدا را در نام خیابان فهمیده‌اند!
  • سید هادی مصطفوی
دکتر احمد رهدار

1. کارآمدی نظام معنایی غرب در
تشریح نظام تمدنی اسلام
2. د
ر فرهنگ غرب، انسان‌ها گرگ یکدیگرند
3. تفاوت فاحش مف
هوم «برنامه ریزی» در اسلام و غرب
4. آیا با حذف دوربین ها، شهروندان غربی ملتزم به قوانین خواهند ماند؟

دانلود جزوه از راز 57: دریافت
عنوان: چهارگانه دکتر احمد رهدار
حجم: 756 کیلوبایت
  • سید هادی مصطفوی

حاجی! شام آب‌گوشت داریم...


امروز یکی از دانشجوهایی که خونه‌مون اومده بود قضیه‌ی جالب و در عین حال عبرت‌آموزی رو نقل کرد. گفت: با چند تا از رفیقام سوار تاکسی بودیم که راننده‌ی تاکسی برای این‌که ما رو نصیحت کنه که در این سنین جوانی مواظب خودتون باشید، گفت:

بیست سی سال قبل وقتی که 18 سالم بود، توی محله‌مون یک زن خراب زندگی می‌کرد که شوهر هم داشت. یه بار وسوسه شدم که باهاش رابطه داشته باشم. خلاصه وقتی که شوهرش نبود، رفتم خونه‌اش و مشغول شدیم. اواخر کار بود که در خونه‌شو زدند. زن فوری لباساشو پوشید و رفت دم در. شوهرش اومده بود. زن هم گفت: حاجی امروز آب‌گوشت داریم برو چند تا نون بخر و بیا. شوهرش رفت و من هم لباسمو پوشیدم و از خونه زدم بیرون.

این بود تا چند سال قبل که بین روز با تاکسی رفتم خونه. همین که در را زدم، زنم اومد در خونه و گفت: حاجی آب‌گوشت داریم، برو چند تا نون بخر و بیا! چون جمله‌اش دقیقاً شبیه جمله‌ی سی سال قبل اون زن خراب بود، ناگهان خاطره‌ی اون روز در ذهنم تداعی شد و دلم آشوب شد. فوری رفتم در تاکسی نشستم و منتظر شدم.

بعد از لحظاتی دیدم جوانی از خانه‌ام بیرون زد. صداش زدم و گفتم: سوار شو. گفت: تو کی هستی؟ گفتم: سوار شو تا بهت بگم. وقتی سوار شد، گفتم: من شوهر همون زنی هستم که الآن باهاش مشغول بودی! از ترس شروع به لرزیدن کرد. گفتم: نترس، حقم بود و خاطره‌ی دوران جوونیم رو واسش تعریف کردم و گفتم: تو هم منتظر چنین روزی باش!

بعد از این قضیه هم زنم رو طلاق دادم. این رو براتون گفتم که مراقب رفتارتون باشید و گول وسوسه‌های شیطون رو نخورید...

پیامبر اکرم(ص) فرمود: هر کس با زن مسلمان یا یهودى و نصرانى و مجوسى یا کنیزى که آزاد باشد زنا کند و بدون توبه و با اصرار بر این گناه از دنیا برود، خداوند متعال سیصد درِ عذاب را در قبرش باز مى‌کند که از هر درى مارها، عقرب‌ها، افعى‌ها و اژدهاهایى از آتش بیرون آیند و او را نیش زنند که در اثر آن، بدنش آتش گیرد و تا روز قیامت بسوزد.

پی‌نوشت:

1. این داستان را خیلی اتفاقی در وبلاگ دلتنگی‌های من خواندم؛ از سیده عاطفه حسینی.

2. احسان عابدی یادداشت کوتاهی در پابرهنگان نوشت که حرف این روزهای خیلی‌هاست.

3. بالاخره پای هیئت سه نفره‌ی ارزیابی از دانشگاه‌ها به دانشگاه سهند هم رسید. خیلی از بچه‌ها هم انصافاً سنگ تمام گذاشتند. حرف من هم جز این نیست: چناقلو باید برود! البته از خبرگزاری‌های SNN و IUS هم به خاطر پوشش‌ندادن بیانیه‌ی جاد سهند، شدیداً گله‌مندم. درست است که این هیئت ممکن است در برخی دانشگاه‌ها اشتباهات بزرگی هم داشته باشد (همان حرفی که آقای خضریان در مناظره‌اش با آقای ملکا اشاره کرد (+) و الآن هم در خبرنامه‌ی دانشجویان ایران مطلبی (+) از سوی دبیر انجمن یزد کار شده است) اما نباید از برخی فعالیت‌های مثبت این هیئت صرف‌نظر کرد.

عده‌ای از دانشجویان در دانشگاه سهند موضع‌شان در قبال تغییر ریاست سیزده‌ساله‌ی دانشگاه سهند، سکوت است! که بنده به مصلحت‌های در نظر گرفته‌شده از سوی آنان مشکوکم. به نظرم اگر یک "مشارکتی" هم رئیس سهند بشود (که البته اگر بشود، باز هم موضع آن‌ها سکوت است) بهتر از آن است که خمودگی و رکود علمی و فرهنگی سهند با حضور افرادی نظیر چناقلو و قالیچی و کاه‌فروشان بیشتر از پیش شود.

بچه‌ها دقت کنند آن کسی که در ناملایمات سهند پشت و پناه چناقلو است همانی است که رهبری در سخنرانی دو روز پیش خود در جمع او و دوستانش، داشت به اهمیت بدیهیات فرهنگی اشاره می‌کرد!

همان‌طور که قبلا در بهار 91 هم در سرمقاله‌ی فؤاد گفتم، و بارها در وبلاگم اشاره کردم، اکنون نیز شدیداً موافق بازگشایی انجمن اسلامی دانشجویان در دانشگاه سهند هستم. هر چند می‌دانم عده‌ای کمین کرده‌اند برای چنین روزهایی؛ لیکن انجمنی‌ها باید دوباره بیایند تا عده‌ای دست از مواضع ساکن و ملایم خود در قبال مسائل فرهنگی و سیاسی و مسائل کلان دانشگاه سهند بردارند.

حالا اگر مطلبی می‌نویسند و یا در پشت تریبون حرفی می‌زنند و یا حرکتی می‌کنند که به ذائقه‌ی دهه‌ی شصتی برخی مدیران و دانشجویان خوش نمی‌آید، اما به این دلیل که نباید کلا دهان‌شان را بست! نگاهی به کرسی‌های آزاداندیشی‌تان بکنید و ببینید چند نفر مرد برای دفاع از اسلام سیاسی و حمله به لیبرال دموکراسی دارید! از بس که گوشه‌ای نشستید و برای مهمل‌ترین امور (مثلا نوع صدا کردن هم‌دیگر؛ این‌که هم‌دیگر را برادر خطاب کنید یا حاجی و ...) جلسه گذاشتید اما یک‌بار هم برای این‌که یک دانشجوی تحلیل‌گر خوش‌ذوق پرورش بدهید قدمی بر نداشتید.

وقتی یادم می‌آید که چه کسانی قبل از انتخابات در ستاد مرکزی دکتر جلیلی در تبریز حضور داشتند و از نظریات و برنامه‌های او دفاع می‌کردند، خنده‌ام می‌گیرد... کسانی که به قول وحید جلیلی (+) در دشمن‌شناسی تبهر زیادی دارند و در دوست‌شناسی قدمی بر نداشته‌اند! حتی متخصص دشمن‌تراشی هم هستند. آن روزی که یک منبری، منحرف‌ترین و خطرناک‌ترین جریان از صدر اسلام تا کنون را شناسایی و اعلام عمومی کرد، قیافه‌ی این عده که هنوز فرق "جریان" و "حزب" و "گروه" را نمی‎دانستند، دیدنی بود...

عده‌ای که به زعم من بیشترین لطمه را به نظام زدند و البته از تریبون نماز جمعه تا کیهان و 598 و رجا و مؤسسه‌ی امام و 9 دی و برخی تشکلات دانشجویی را به همراه خود داشتند. گروهی که اصلح آن‌ها در انتخابات رد صلاحیت شد. چه آبرو برود... چه نرود...

حتی آن روزی که یکی از کاندیداهای تبریز در انتخابات مجلس اخیر، شال تراکتور به گردنش انداخت و وارد ورزشگاه شد.... و البته بماند که چه حامیانی هم داشت... اما باز این‌ها از او حمایت کردند...

روزی که من و برخی دیگر، از صمیم قلب، به مسعود پزشکیان و چند نفر دیگر رأی دادیم (+) و آنها بی آن‌که علتش را از ما بپرسند، سریعاً ما را چه و چه و چه نامیدند... البته تاریخ هیچ‌گاه مناظره‌ی پزشکیان و جلیل‌زاده را در دانشگاه پیام‌نور تبریز از یاد نمی‌برد که نماینده‌ی جبهه پایداری (که می‌گفت از سوی آقای مصباح به تبریز آمدم و بعدها به طور عجیبی به جبهه متحد پیوست!!!!!) نمی‌توانست به سؤال دانشجویان در خصوص دخالت‌های ولی فقیه در برخی امور مهم مجلس پاسخ بدهد و البته پزشکیان چه زیبا پاسخ داد.

تو پرانتز: (وقتی اتحادیه جاد هم فهمید که می‌خواهیم در لیست حمایتی‌مان نام پزشکیان را بیاوریم، ما را اصلاحاتی و ضد نظام و ... نامید، خب به من بگویند به که رأی می‌دادیم؟؟ به سعیدی؟؟؟؟؟)

دوستان خوب سهندی من! می‌دانم که مطلبم را می‌خوانید. چناقلو همانی است که مسئول هیئت قبلی‌مان را تهدید می‌کرد که اگر ماجرای "به آتش کشیده شدن پرچم هیئت" را عمومی کنید، فلان می‌کنم و بهمان. چون معلوم نبود پس از اعلان عمومی چه اتفاقاتی بیفتد.

اگر دوباره می‌خواهید سایه‌ی قالیچی را بالای سرتان ببینید، خب اشکالی ندارد، اما او همان کسی است که تنها منتقد جدی‌اش در جلسه‌ی پر التهاب پرسش و پاسخ سال گذشته را تهدید به تعلیق کرد و به او گفت تو روانی هستی!

حرف معاون فرهنگی را یادتان رفته؟؟ در جلسه‌ای که قرار بود برنامه‌ی انس با قرآنِ کانون قرآن و عترت را تصویب کنیم، او داشت آن برنامه را با برنامه‌های سیاسی ما قیاس می‌کرد و می‌گفت: بالاخره این برنامه مربوط به قرآن است و برنامه‌های شما (به دلیل اینکه غیر قرآنی است) در اولویت بعدی قرار دارند. ببینید سطح فکر را! مثلا اگر موضوع کرسی آزاداندیشی "قرآن" باشد، می‌شود قرآنی؛ و اگر "روز دانشجو" باشد می‌شود غیرقرآنی!! در حالی که ماهیت کرسی، ماهیتی دینی و قرآنی است!

این‌ها همه گوشه‌ای از دریای کم‌خردی آن مسئولانی است که به هر بهانه‌ای در صدد حذف جریان اصیل دانشجویی هستند. (عده‌ای خواسته و عده‌ای هم ناخواسته و یا به خاطر فشار از بالا)

دنیا دنیا دلم حرف دارد... باقی بماند برای روزی که چناقلو دارد شمع 17، 18 سالگی ریاستش را فوت می‌کند.

4. ظاهرا داستان سیده عاطفه حسینی، بهانه‌ای بود تا کمی بی‌مقدمه و عریان، حرف‌هایم را بزنم. گاهی می‌خواهم خاطرات خودم را از حضور کوتاهم در تشکیلات دانشجویی، شماره شماره بنویسم. (به سبک اکبرآقای هاشمی) اما بیم آن دارم که از طرفی بی‌انصافی و یا از سویی دیگر اغراق داشته باشد و اصل موضوع زیر سؤال برود.

5. سری به کتاب‌خانه‌ی عمومی شهرتان هم بزنید. مطالعه فراموش نشود!

6. یادم می‌آید که داشتم جزوه‌ای آماده می‌کردم با نام "دانستم که هیچ نمی‌دانستم". البته بخشی از آن را از جای دیگری اقتباس کرده بودم. در آن خطاب به دانشجویان نوشته بودم: «افرادی مثل رحیم‌پور ازغدی عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی هستند!» اکنون اگر بخواهم دوباره آن جزوه را تحریر کنم، این‌گونه می‌نویسم:

افرادی مثل رحیم‌پور ازغدی عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی هستند، اما خب افرادی مثل محمدعلی کی‌نژاد هم هستند!

7. دلم برای آرمان‌شهر تبریز تنگ شده.
  • سید هادی مصطفوی

تأمل در یک باور قرآنی


خواهی نشوی هم‌رنگ، رسوای جماعت شو


ختم انعام را همه شنیده‌ایم. مجالسی خانگی که معمولا امروزه به همت خانم‌ها برگزار می‌شود و در آن، سوره مبارکه انعام را با آدابی مشخص ختم می‌دهند. البته به قول علما و برخی از مراجع، روایت مستندی درباره سندیت این عمل (=ختم انعام) وجود ندارد، لیکن قرائت این سوره بسیار اجر و ثواب دارد. این سوره پر است از آیات اجتماعی که به نوعی برنامه‌ی زندگی و یا سبک زندگی را برای‌مان ترسیم می‌کند. یکی از آیات مهم این سوره، آیه 115 آن است که خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید:


« و إن تُطِع اکثرَ من فی الارضِ یُضلّوکَ عن سبیل الله » یعنی: "و اگر از بیشتر کسانی که در روی زمین هستند، اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه می‌کنند". و در ادامه همین آیه می‌فرماید: «إن یتّبعونَ إلا الظّنّ و إن هم إلا یَخرُصون». یعنی: "زیرا آنها تنها از گمان پیروی می‌نمایند و تخمین و حدس واهی می‌زنند".

آنچه بیشتر از همه مورد توجه این آیه است، امروزه به "چشم و هم‌چشمی" معروف شده است. کرداری سخیف که تماماً در برابر قاعده‌ی "توکل بر خدا" ایستاده و گاهی نیز ما را همراه با خود می‌کند. قاعده‌ای که به ما می‌گوید "خواهی نشوی رسوا، هم‌رنگ جماعت شو".

اما اسلام دقیقا عکس این ادعا را دارد و "ضلالت" را عاقبت کسانی می‌داند که پیروان این عقیده‌اند و در تمام رفتار و منش خود، نه فرامین الهی را بلکه خواست و امیال مردم را در نظر می‌گیرند. مجالس عروسی، مهمانی‌ها، دیدوبازدیدهای نوروزی، خرید وسایل منزل، خرید لباس، انتخاب کالاهای اولیه‌ی زندگی برای جهیزیه‌ی نوعروسان، و حتی مجالس عزاداری و خصوصا همان مجالس ختم انعام، پر است از تفکراتی این‌چنینی که در انتخاب هر کالایی یا مثلا چیدمان وسایل منزل و خلاصه انجام هر عملی که به چشم دیگران می‌آید، این پرسش را از خود و دیگری داریم که فلانی خوشش بیاید و چشم فلانی در بیاید و می‌توانیم پزش را بدهیم و خودی نشان بدهیم و ... .

مهم‌تر از همه‌ی این‌ها فرهنگ غلطی است که در درجه‌ی اول، مولود همین پدر و مادرها و سپس فرزندان‌شان است که عزت خود را در تحسین‌گویی و آفرین‌گویی این و آن می‌بینند.

شاید بهترین راه همانی است که پیش‌تر گفتم؛ راهی که از حسین آموختیم:

خواهی نشوی هم‌رنگ، رسوای جماعت شو!

پی نوشت: گلایه های یک بنده خدا را بخوانید از مجالس روضه خوانی بانوان؛ با عنوان درش را تخته کنید!

  • سید هادی مصطفوی

قائلانِ به دین حداقلی می‌گویند:

بی‌حجابی ممنوع؛ ولی مصرف‌گرایی آزاد


یادم می‌آید دو سه سال پیش در خلال مطالعه‌ی جزوه‌ای که به موضوعات اجتماعی و دینی حزب‌اللهی‌ها می‌پرداخت، با نقل خاطره‌ای از نگارنده‌اش مواجه شدم. می‌گفت چند سال پیش (دهه‌ی هفتاد) چندین‌بار اتفاق می‌افتاد که گروهی از بچه‌مذهبی‌های دو آتشه با تجمع در شهرک غرب تهران که در آن زمان، از لحاظ آسیب‌های فرهنگی-اجتماعی و دینی بیشتر مورد توجه بود، کلی داد و بیداد راه می‌انداختند و همه‌چیز را محکوم می‌کردند!

مثلا در آن زمان برخی از آفات اجتماعی نظیر "به همراه داشتن سگ" و یا "بی‌بندوباری برخی بازیگران و هنرمندان که در آن شهرک ساکن بودند" و امثال این‌ها در آن شهرک و ساکنین آن‌جا بیشتر از مناطق دیگر تهران رواج داشت.

می‌گفت همیشه ناراحت بودم که چرا با دیدن یک بازیگر بدحجاب و یا شخصی که سگی را به همراهش این‌ور و آن‌ور می‌برد، سریع خون‌تان به جوش می‌آید؛ اما با دیدن آن حزب‌اللهی‌هایی که در ماشین‌های هفتاد-هشتاد میلیونی سوراند، به هیچ جای‌تان بر نمی‌خورد!؟ (آن موقع، این مقدار پول خیلی‌خیلی ارزش داشت).

آیات و روایات بسیاری در خصوص چگونگی مصرف ثروت توسط مسلمانان وجود دارد که همگی آن‌ها بر این نکته دلالت می‌کنند که "تو ای مسلمان! حق نداری اموالت را در هر راهی که بخواهی، به مصرف برسانی!" این یعنی نمایش چراغ خطری برای اهل تکاثر؛ ولو اموال‌شان را از راه حلال به دست آورده باشند. به عبارت دیگر خداوند ایمانِ سرمایه‌دارانِ مسلمان را به شدت زیر سؤال می‌برد که اموال حلال و مشروع‌شان را در چه راهی خرج کرده‌اند؟

خداوند در سوره‌ی تکاثر بشریت را با "ألهاکم التّکاثر" خطاب می‌کند؛ می‌گوید زیاده‌طلبی و تکاثر و کثرت‌طلبی، شما را سرگرم کرده است و این حالتِ لهو و فریب‌خوردگی تا فرا رسیدن مرگ و زیارت قبرها ادامه پیدا می‌کند؛ «حتّی زُرتم المقابر».

این‌جا دیگر بحث حلال و حرام نیست، بحث چگونگیِ تولید ثروت هم نیست. بلکه خداوند بر سر نحوه‌ی مصرفِ ثروت نیز بشریت را بازخواست می‌کند. یعنی علاوه بر پرسشِ "از کجا آورده‌ای؟" سؤال مهم‌تری را نیز در ادامه خواهد پرسید که "چگونه مصرف کرده‌ای؟".

امام علی(ع) می‌فرماید: «اگر کسی را می‌شناسید که احتیاج دارد، ولی منتظر بایستید تا از شما خواهش کند و گدایی کند، شما دیگر از ما نیستید.» در آیات 33 و 34 سوره‌ی الحاقّه خداوند در توصیف برخی از جهنمی‌ها می‌فرماید: «إنّه کان لا یؤمن بالله العظیم؛ و لا یحضّ علی طعام المسکین» یعنی «او به خدای بزرگ ایمان ندارد؛ و نسبت به گرسنگیِ گرسنگان، بی‌تفاوت است». تعبیر «لا یحضّ» یک تکلیف فردی نیست که انسان فقط خودش به فکر گرسنگان باشد، بلکه یعنی علاوه بر این‌که خودت به فکر گرسنگان هستی، باید در جامعه داد بزنی که بله! گرسنه‌ای وجود دارد و باید به او کمک شود؛ و خداوند، توجه‌نکردن به مسکینان را برابر با بی‌ایمانی می‌داند.

جایی دیگر حضرت امیر (ع) می‌فرماید: «خداوند در ثروتِ سرمایه‌داران، روزی فقرا را واجب کرده و قرار داده است». به متن عربی این روایت توجه کنید: «إنّ الله سبحانه فرض فی اموال الأغنیاء اقوات الفقرا»؛ فعل "فرض" به معنی واجب‌کردن است؛ مثلا در دعای هر روز ماه مبارک رمضان می‌خوانیم: «وفترضت علی عبادک فیه الصیام» یعنی روزه را در این ماه "واجب" گردانیدی.

سرمایه‌داران باید به این قضیه توجه کنند که "ساده‌زیستی" فقط مخصوص فقرا و کم‌بضاعت‌ها نیست؛ بلکه فرار از تکاثر، فرار از تنوع‌طلبی، فرار از مصرف‌گرایی و دوری از زندگیِ مرفهِ بی‌دغدغه از ویژگی‌های همه‌ی مؤمنین است؛ و تفاوتی بین مؤمنین ثروت‌مند و مؤمنین فقیر نمی‌باشد.

امیرالمؤمنین خود یکی از بزرگ‌ترین تولیدکنندگان عربستان بود؛ اما هیچ‌گاه در مقام مصرفِ ثروتِ خود، به تکاثر و مصرف‌گرایی روی نیاورد. ایشان حتی برای مصرف ثروت در آن زمان، سقفی را معین کردند و فرمودند: «مازاد علی أربعة آلاف فهو کنز» یعنی اگر کسی بیش از چهارهزار (بر اساس واحد پول آن‌موقع) داشته باشد، مشمول همان آیه‌ی «و الذین یکنزون الذّهب و الفضّه...» می‌شود. نه به این معنی که بیش از این‌مقدار را تولید نکند؛ بلکه یعنی هر چقدر تولید کرد، و پس از مصرفِ بخشی از آن برای برآورد نیازهای شخصی و مورد نیازش، اگر بیشتر از این مقدار را برای ریخت‌وپاش و تکاثر نگه بدارد، گنج‌اندوزی کرده است. سپس فرمودند: «چه زکاتش را داده باشد، چه نداده باشد».

پس طبق فرمایشات حضرت امیر و بسیاری دیگر از آیات و روایات، حتی اگر خمس و زکات ثروتت را پرداخت کرده باشی، باز هم باید مصرف شخصی‌ات را مهار کنی و این مهار، همان جهاد با نفس است؛یعنی مقابله با خواسته‌های نادرست نفس. شاید اگر این سؤال را از خیلی‌ها بپرسید، کنترل چشم و گوش و زبان و توجه‌نکردن به نامحرم و نرفتن به سمت برخی گناه‌هایی از این جنس، جزء بالاترین مراتب ترک گناه شمرده شود (که البته همین‌طور هم هست)، اما آن‌چه که اغلب از گفتنش غافل می‌شویم همین بی‌توجهی به محتوای امثال سوره‌ی تکاثر است.

مقام معظم رهبری در ادامه‌ی بیان شاخصه‌های مربوط به سبک زندگی، این‌بار در خطبه‌ی اول نماز عید فطر امسال، به مسأله‌ی ساده‌زیستی در قالب افطاری‌دادن‌های ساده و بی‌پیرایه در مساجد و حتی در خیابان‌ها اشاره و تقدیر نمودند و آن را در مقابل افطاری‌دادن‌های نادرست که بوی افراط و اسراف و غرق‌شدن در لذت‌های جسمانی از آن‌ها بلند می‌شود، قرار دادند. (+)

ایشان هم‌چنین فرمودند: «نمی‌خواهیم بگوییم که اگر در افطار، کسی غذای مطبوخی مصرف کرد، این کار، ممنوع است؛ نه! در شرع، این‌ها ممنوع نیست؛ اسراف ممنوع است، زیاده‌روی ممنوع است، ریخت‌وپاش فراوانی که گاهی در این‌جور مجالس انجام می‌گیرد، ممنوع است».

پس باید خانواده‌ها به این نکته‌ی بسیار مهم توجه داشته باشند که نباید ثروت خود را به هر طریقی که خواستند، ولو حلال، به مصرف برسانند. زنان و دخترانی که چندین دست لباس و کفش و جواهر دارند و در هر مجلسی که حاضر می‌شوند، نگرانی‌شان از این بابت است که مبادا از مهمانان جلسه‌ی پیش کسی در مجلس فعلی حضور داشته باشد که در این حالت، مجبورند تغییر پوشش بدهند؛ مردان و پسرانی که ایشان را نیز با همین ویژگی‌ها می‌بینیم؛ خودروهای گران‌قیمت، وسایلی که در جای‌جای منازل برخی‌ها وجود دارد و جنبه‌ای جز "تجمل" ندارند؛ مراسمی که به بهانه‌های مختلف برگزار می‌شود و خدا می‌داند که برگزاری بسیاری از این مجالس، جز برای خودنمایی و مانور تجمل، علت دیگری ندارند.

شاید در مقام برداشت از ویژگی‌های دین‌مان دچار اشتباه شده‌ایم، شاید برای‌مان بازگو نکرده‌اند، شاید در خانواده و مدرسه و مساجد، گفتنِ این نکات، اهمیتی نداشته است، اما پس از دانستنِ این نکات، ضمن عمل‌نمودن به تک‌تک این دستورات و تنظیم زندگی‌مان با ساحت بزرگ‌تری که مقابل‌مان قرار دارد، موظیم در مواجهه با آن‌هایی که در دیالوگ‌ها و سخنرانی‌ها و مدل‌های‌شان فقط ابعاد کوچکی از دین را نشان‌مان می‌دهند و به جای بیان ارکان و ویژگی‌های دینِ حداکثری، ابعاد و شقوقی از دین حداقلی را نشان‌مان می‌دهند، محترمانه ادای تکلیف نماییم.

نشر در تصریح، راز57 ، جادنیوز ، چراغ راه .

  • سید هادی مصطفوی

نقدی بر آن‌چه جلسات عزاداری‌اش می‌نامیم

می‌خواهم صد سال گریه نکنند!


چند وقتی بود که در خصوص جلسات روضه‌خوانی و مداحی و ... کمی تحقیق و مطالعه می‌کردم. بیشتر در خصوص آسیب‌های عزاداری و جلسات مربوط به آن؛ از آن‌جا که خودم به‌گونه‌ای با این مسائل درگیرم، با دیدن و شنیدن برخی چیزها خیلی ناراحت می‌شوم و ... .

محرم سال گذشته مطلبی نوشتم به نام عاشورا، هر سال بدتر از پارسال! که پیرامون برخی آسیب‌های عزاداری و دسته‌روی در شهر خودمان آمل بود که البته می‌توان به سایر مناطق و شهرها نیز تعمیمش داد. اخیرا نیز مطلبی نوشته بودم با عنوان از کوه، فقط کاهَش را نشان‌مان دادند! که بهتر است خودتان بخوانید و بنده راجع به آن توضیحی ندهم.

ساعتی پیش، مطلبی در خبرگزاری اعتدال خواندم که نقطه‌نظرات استاد اخلاق، حجت‌الاسلام فاطمی‌نیا را در خصوص مراسم شب‌های احیاء و عزاداری و مناجات و ... منعکس می‌کرد. عیناً همان صحبت‌های ایشان را در این‌جا می‌آورم تا شما نیز بخوانید و البته فکر کنید.

پس بی‌زحمت ادامه‌ی مطلب را حتما بخوانید.
  • سید هادی مصطفوی

همه چیز را امتحان کردید، این را هم امتحان کنید:

خواهی نشوی هم‌رنگ، رسوای جماعت شو!



می‌گفت ازدواج کنید تا نصف دین‌تان کامل شود. می‌گفت انقدر سخت نگیرید ازدواج را. می‌گفت حیف نیست جوان به این خوبی به سن بیست و هفت-هشت سالگی برسد و بعد ازدواج کند؟ می‌گفت بجنبید که هر چه بیشتر تأخیر کنید حساسیت بیشتری به خرج می‌دهید. می‎گفت مگر با نداشتن برخی وسایل و برخی چیزهای دیگر نمی‌شود متأهل شد؟ آخر چرا به فکر خود نیستید؟ چرا ول معطلید؟

این‌ها صحبت‌های همیشگی او با ماست. این چند وقت که برای به فرجام رساندن فریضه‌ی مقدس پروژه‌ی کارشناسی و کارشناسی ارشد در خوابگاه به سر می‌بریم، گاها شب‌ها مهمان ویژه‌ای هم داریم. او می‌آید و ما هم پشتش به نماز می‌ایستیم و اگر هم وقتی باشد - که هست - ساعتی را با او به بحث و گفت‌وگو می‌نشینیم.

غصه می‌خورد از این‌که اولویت‌های بچه‌ها عوض شده است. از این‌که روزها و شب‌ها به فکر همه چیز هستند الا خودشان! ناراحت می‌شود وقتی جوانانی سالم و سربه‌راه - البته بنده را نمی‌گوید - هنوز در دام تجرد مانده‌اند و به فکر رهایی از آن نیستند. دلش می‌گیرد وقتی زندگی خودش را که با نداشتن خیلی چیزها و البته با داشتن خیلی چیزهای دیگر - اولی مادی و دومی غیر مادی - شروع کرد، مرور می‌کند و اینک چهره‌ی ما را که از چند فرسخی، فریاد "من مجرد هستم" سر می‌دهد را می‌بیند.

چقدر نگاه‌هایش التماس‌مان می‌کرد... دلش می‌خواست همان لحظه برای‌مان به خواستگاری برود. می‌گفت به راستی این دانشگاه، چه به شما یاد داده که جرئت بیان چنین خواسته‌ای را به خودتان نمی‌دهید؟ می‌گفت که آیا تا به حال شده که پیش پدر و مادرتان از زندگی آینده‌تان بگویید و چیزی هم از آنان بشنوید؟ می‌گفت آخرین باری که غیر از مسائل مادی و برخی صحبت‌های روزانه با پدرتان صحبت کرده‌اید چند وقت پیش بود؟ تا کی می‌خواهید همین‌گونه مجرد باقی بمانید...؟

خیلی چیزهای دیگری هم گفت و هنوز هم می‌گوید. حاج آقا خیلی دلش صاف است. هر چه ببیند که به صلاح است می‌گوید. ما هم که فقط گوش هستیم!

***

خودتان و خودمان بهتر از همه می‌دانیم که علت اصلی این تأخیر چیست. یاد آن حرف دکتر عباسی افتادم که می‌گفت بچه مذهبی‌ها در همه چیز اگر خوب باشند اما در امر ازدواج چند جای کارشان کاملا جدی می‌لنگد! { نقل به مضمون } با خود فکر کنیم که چرا ما نیز باید به برخی از باورهای نادرست دامن بزنیم و... اصلا دلیلش چیست؟

اگر از پسرها بپرسی می‌گویند هنوز ارشد نگرفتم و هنوز سربازی نرفتم و کار پیدا نکردم و وضع مالی آن‌چنان مطلوبی هم ندارم و... تازه مگر در این دور و زمانه دختر خوب پیدا می‌شود؟؟ و اگر از دخترها بپرسی می‌گویند فعلا همسر دلخواه خودم را پیدا نکردم و قصد ادامه‌ی تحصیل دارم و نمی‌توانم به هر پسری اعتماد کنم و... تازه مگر در این دور و زمانه پسر خوب پیدا می‌شود؟؟

تازه راضی کردن انتظاراتِ بعضاً تعصبی و بی‌جای خانواده‌ها را هم که اضافه کنی آن وقت می‌بینی چقدر دشوار است کامل نمودن نصف دین!

معنویت‌زدایی از همه‌ی شقوق و ابعاد زندگی، مصرف‌گرایی در همه‌ی امور زندگی، خودمحوری در اصول و مبانی برنامه‌ی زندگی، توسل به فرهنگ پرورش تن جهت دوری از مسئولیت‌پذیری، ظلم خانواده‌ها به فرزندان، دل‌سوزی‌های بی‌دلیل پدرها و مادرها نسبت به فرزندان، تن دادن به تجملات - چه کم هزینه و چه پر هزینه -، پذیرش باورهای خرافی و غیر دینی، باور نداشتن قرآن و سیره‌ی اهل بیت(ع)، بی‌توجهی به طریق و چرایی جمع‌آوری ثروت و از آن مهم‌تر بی‌توجهی به چگونگی مصرف ثروت - حتی اگر حلال باشد -، فراموش کردن همسایگان و فقرا و تهی‌دستان، مادی پنداشتنِ امور معنوی، معنوی پنداشتن امور مادی و... همه و همه دست به دست هم می‌دهند تا خروجی برخی رفتارهای به ظاهر دینی‌مان کاملا غیر دینی شود و این همان چیزی است که امروزه به وفور مشاهده می‌کنیم.

می‌دانم که از گفتن این‌ها، حرف جدیدی نزدم و جز دردِ سر، چیز دیگری عایدتان نکردم. ولی تفکر در این موارد بسیار راه‌گشا است. بارها و بارها چشم‌تان به بعضی کتاب‌های آموزشی با موضوعات توصیه‌هایی برای شروع زندگی مشترک، راه‌های مناسب برای ازدواج، مدیریت خانواده، ازدواج آسان و منطقی، همسر دلخواه شما، با چه کسی ازدواج کنم؟، چگونه همسرم را دوست داشته باشم؟ و... افتاده است. کتاب‌هایی که فعلا جهت بررسی‌شان فرصت نیست ولی همه‌ی آن‌ها به اندازه‌ی خود کوشیده‌اند راهی جدید جلوی پای شما قرار بدهند تا شاید با عمل به آن‌ها بتوانید به نتیجه‌ی مطلوب دست پیدا کنید. اما بنده یک راه دیگری پیشنهاد می‌دهم و آن هم این است:

خواهی نشوی هم‌رنگ، رسوای جماعت شو!

متأسفانه امروزه هم‌رنگ بودن با جماعت مصیبتی شده است برای ما. در همه‌ی امور، اول مردم را نگاه می‌کنیم و بعد می‌خواهیم خود را با آن تطبیق دهیم. کسی هست دلیل منطقی و عقلانی این رفتار را بگوید؟ و سؤالم این است که چرا مذهبی‌ها هم دچار این توهم باطل شده‌اند؟ { به عنوان مثال می‌گویند فلانی برای پسرش فلان چیز را در جشن عروسی‌اش هدیه داد، چرا من ندهم؟؟ زن به شوهرش می‌گوید فلانی در خانه‌اش فلان کالا را دارد، چرا ما نداریم؟؟ }

مذهبی‌ها هم اسیر این چراها شده‌اند. باید بدانیم دل‌کندن از داشته‌های مردم، ایمان قوی می‌خواهد. شاید این دل‌کندن، به قیمت رسوایی‌مان تمام شود، ولی یک مسلمان واقعی، شیرینی این رسوایی را با خوشیِ هم‌رنگ شدن با جماعت عوض نمی‌کند.
  • سید هادی مصطفوی


در این پست می‌خواهم کمی در مورد "زمان" حرف بزنم. البته فعلا فقط حرف می‌زنم. شیرمرد می‌خواهد عمل‌نمودنِ برخی حرف‌ها!

شما را نمی‌دانم، اما من که این‌گونه‌ام؛ مدام از به هدر رفتن "زمان" می‎‌نالم؛ مدام از کمبود وقت برای انجام کارهایم گله می‌کنم. این‌که مخاطبم در گلایه‌های این‌گونه چه کسی یا چه چیزی است خودم هم نمی‌دانم ولی هر چه هست گله دارم، گله دارم، گله...

دروغ نگویم؛ بیشتر از خودم رنجورم که چرا قدر "زمان" را ندانستم و مدام با خود می‌گفتم فردایی هم هست... امروزت را بچسب! با گفتن همین حرف‌هایی که بیشتر در ادبیات تن‌پروران شنیده می‌شود، خودم را فریب می‌دادم و نفس راحتی می‌کشیدم و ... دست آخر هم یک لیوان آب خنک نوش جان می‌کردم تا لذت تن‌پروری دوچندان شود.

دائم‌الذکر بودن به عبارت شریف «تن‌پروری چه کیفی دارد؟!» از خصایص رجال و اناث بی‌عمل است که با مراقبت و تداوم بر این اصل، بقای تن خویش را ضمانت می‌کنند و با گفتنش جانی تازه می‌گیرند.

"من" هم گاهاً یا خیلی گاهاً این‌گونه‌ام. البته بیشتر از "من" می‌گویم تا خدایی ناکرده به "تو" و "او" و "شما" و "ایشان" بر نخورد؛ وگرنه که همگی سر و ته، یک کرباسیم!

اگر بدانیم و بپذیریم که "زمان" یا به تعبیری "عمر انسان" یکی از بزرگ‌ترین و برترین نعمت‌های خداوند است تا هم او را عبادت کنیم و هم جز بندگی‌اش کار دیگری نکنیم، پس باید برای با برکت شدن این دارایی، شکرش را به جا آوریم. امام حسین(ع) فرمودند که: «شکر تو بر نعمت گذشته، زمینه‌ساز نعمت آینده است». یعنی "برکت‌یافتن" عمر انسان که نتیجه‌اش یک عمر بندگی خداوند می‌باشد، ماحصل شکر ما در ازای نعمت بزرگی چون "زمان" است.

این سخن پیامبر رحمت(ص) نیز چراغ راهی است تا موانع پیش روی‌مان را بهتر ببینیم و از آن‌ها به سلامت بگذریم: «در ایام زندگی، لحظه‌های الهی وجود دارد. در کمین آن فرصت‌ها باشیم و از آن استفاده کنیم، زیرا عمر محدود است و بیشتر از حد نخواهد بود».

باید توجه کرد که شرط تقدیر از این نعمت الهی، عبور از همان حس خبیث تن‌پروری است که اگر بتوانیم بر آن چیره شویم، نجات‌مان حتمی است. چرا که اکنون همه‌ی ما به همه‌ی این حرف‌های بسی ادبی و زیبا و خوش‌مذاق (کمی هم تعریف از خودمان کنیم، بد نیست!) داناییم، لیکن به قول استاد طاهرزاده تبدیل این دانایی به دارائی، برای‌مان دشوار است؛ اما بدانید که شرطش "پرهیز" از "یک‌جا نشستگی" است.

نمی‌شود گفت که نمی‌توانیم در زمره‌ی پرهیزکاران باشیم. اصلا کسی نشانه‌های پرهیزکاران را می‌داند؟ در میزان‌الحکمة از مولا علی(ع) نقل شده است که «پرهیزکار را سه نشانه است: اخلاص در عمل، کوتاهى آرزو و بهره‌گرفتن از فرصت‏‌ها». آخری را دوباره بخوان! بهره‌گرفتن از فرصت‌ها.

هر کاری کنیم، نمی‌توانیم این سه نشانه را از هم جدا کنیم؛ چرا که به گونه‌ای به یک‌دیگر مربوطند. کسی که مبتلا به مرض تن‌پروری شده است، بی‌شک چون زمان را از دست داده است و لذا از قافله عقب مانده است، و چون طعم سختی کار را نچشیده است، بی‌شک آرزوهای دور و دراز دنیایی به سراغش می‌آیند و رهایش نمی‌کنند. او نیز چون نه عملی دارد و نه تکلیفی، پس اخلاصی هم در کار نیست تا بگوییم در کارش مخلص است... در جایی دیگر - غررالحکم - روایتی از امام شیعیان است که می‌فرماید: «آرزوهایت را کم کن، اعمالت خالص می‌شود». ارتباط بین نشانه‌های مذکور را می‌بینی...؟

پس چه بخواهی و چه نخواهی باید اصلی به نام "اصالت لذت" را به فراموشی بسپاری و تن خود را به کار بگیری و شروع کنی به اقداماتی که حسرتش را می‌خوردی...

باور کن هنوز دیر نشده. فقط شرطش این است که اگر به این نتیجه رسیدی که باید جز حرف‌زدن، کار دیگری هم بکنی، نگویی «خب باشد، إن‌شاءالله از فردا». باید بگویی «به حول و قوه‌ی الهی از همین حالا». ممکن است تا فردا جناب عزرائیل به سراغت بیاید!

  • سید هادی مصطفوی