راز 57

ملتی که عقب‌نشینی‌هایش را جشن می‌گیرد، دشمنش را به پیشروی ترغیب می‌کند.

راز 57

ملتی که عقب‌نشینی‌هایش را جشن می‌گیرد، دشمنش را به پیشروی ترغیب می‌کند.

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نادر ابراهیمی» ثبت شده است


لذّت خواندنِ این کتاب در دهه‌ی فجر

مدت‌ها پشیمان بودم!

از این‌که چرا بیشتر با زندگانی امام آشنا نشدم؟ چرا تاریخ انقلاب را خوب نخواندم و چیزهای زیادی از آن دوران نمی‌دانم؟ این‌که آقا سید روح‌الله موسوی خمینی که بود؟ آن نوجوانی که در دره‌ی گل‌های زرد می‌نشست و با خدایش سخن می‌گفت؛ آن روح‌الله‌ای که می‌نشست کنار صاحبه خانم و روزگار گذشته و حال را از زبانش می‌شنید، از روح‌الله‌ای که چه حرف‌ها با قدس‌ایران نمی‌زد و به او قول می‌داد که قبل از انجام هر کاری، اول با او در میان می‌گذارد.....

و از هر آن‌چه از این نوجوانِ پُر از سؤالِ دردمند سر می‌زد و از او مرادی ساخت که می‌گفت مریدانم در گهواره‌‌ها خوابیده‌اند!

تا این‌که دومین جلد «سه دیدار»، شاه‌کار دیگری از مرحوم نادر ابراهیمی به دستم رسید.

جلد دومِ «سه دیدار» را حتما بخوانید؛ مخصوصاً خواندنش در دهه‌ی فجر خیلی می‌چسبد. زبانم از توصیف این کتاب قاصر است. نهضت ملی شدن صنعت نفت، ماجرای مصدق و کاشانی، رابطه‌ی امام با آیت‌الله بروجردی، ماجرای کاشانی و فدائیان اسلام، اولین ملاقات روح‌الله خمینی با محمدرضا پهلوی... عطر پیراهن روح‌الله... نگاه نافذ روح‌الله... کلام قاطع روح‌الله... لرزیدن پاهای محمدرضا...، دره‌ی گل‌های زرد، درخت سیبِ خانه‌اش در نوفل‌لوشاتو، انقلاب، اسلام، دوری از قدس‌ایران، دیدار اولش با ... این دیگر قابل وصف نیست...


وقتی همه‌ی این‌ حوادث و اتفاقات، با قلم نادر ابراهیمی نوشته می‌شود، حاصلش همین سه دیداری است که جان را به وجد می‌آورد و در نهایت می‌خواهد دلی سیر گریه کند.

بعد از خواندن کتاب... پشیمانی‌ام مضاعف شد.

پی‌نوشت:

1. یادداشت علی مُدق (فرزند شهید منوچهر مدق) درباره‌ی فیلم «دلتنگی‌های عاشقانه» را در تسنیم بخوانید.
2. علی سلیمانیان نوشت: «آقا سعیدِ» ما را چه شده است؟!
3. بچه‌های سفیر در پی درگذشت مادر شهید بروجردی مستند کوتاهی ساختند با نام مادر؛ حتما ببینید!
4. هم‌چنین ببینید مستند دو قسمتی صداقت امریکایی را که کار دیگری از بچه‌ی سفیر است.
5. سخنان آیت‌الله جوادی آملی در دیدار اسحاق جهانگیری با ایشان را حتما حتما بخوانید. (+)
6. محمد مهدی تهرانی را خیلی دوست دارم. او را پیش‌تر با مجله‌ی اصول‌گرا می‌شناختم و یادداشت‌هایش در رجا؛ می‌گوید الآن وقت سکوت نیست.
7. کسی می‌داند کوثرانه کجاست؟؟
8. پس از شیطنت فارس در نشر مصاحبه‌اش با آقا مهدی عزیز (عضو هیئت نظارت اتحادیه وزین جاد) مبنی بر علت حضور هیئت سه نفره وزارت علوم در دانشگاه تبریز، که هم نام این بزرگوار را اشتباه نوشت و هم از بین آن همه حرف خوب، سوسک‌های بدبخت را تیتر مصاحبه‌اش کرد، مازیار بیژنیِ دوست‌داشتنی هم یک کاریکاتوری درخور توجه کشید که البته سومین اشتباه را نیز او مرتکب شد و به اشتباه، نام دانشگاه تبریز را صنعتی (سهند) تبریز نوشت! (+)
9. رحمان صادقی عزیز از غیرت مردان می‌گوید و از ساپورت زنان. (+)
10. استاد رحیم‌پور ازغدی: اگر ایران بگوید انقلاب اسلامی غلط کرد، امریکا باز هم راضی نمی‌شود.
  • سید هادی مصطفوی

«مردی در تبعید ابدی» را هر چند دیر ولی بالاخره خواندم؛ کتابی درخور توجه و بسیار خواندنی که با شیوه‌ی نگارشیِ خاصِ نادر ابراهیمی - این نویسنده‌ی خوش‌ذوق ایران اسلامی - نگاشته و منتشر شده است.

این کتاب شرح زندگانی محمد صدر قوام شیرازی - صدرالمتألّهین - است که شرح حالش از کودکی تا نوجوانی، آن هنگامی که برای نخستین‌بار در سن هفده سالگی و در خلوتی شبانه در کنار شیخ بهاءالدین عاملی ایستاد و لب به سؤال گشود و ...

تا دوران جوانی‌اش که این مُلای بیست و چند ساله همراه با علمای برجسته و به‌واقع اهل علمِ آن دوران چون میرمحمدباقر استرایادی (میرداماد) و میر فندرسکی و شیخ بهاءالدین عاملی هم‌قدم می‌شود...

تا دوران پر گشودن ملا و آسمانی‌شدن روحش و تاب نیاوردنِ جامداندیشانِ خودمنجمدشده‌ی دگرگونی‌ناپذیر... تا دوران سنگ‌اندازیِ سنگ‌اندازان و تیراندازیِ تیراندازان و ناسزاگوییِ ناسزاگویان و گُر گرفتنِ آتش کینه و حسد علما و زُهّاد درباری که ملا هیچ‌گاه آنان را نبخشید...

و تا آن‌جایی که یک نگاه بر دهانِ مُرشدِ کامل - شاه عباس - است و نگاه دیگر، بینِ جلادانِ در کنارِ درِ مجلس ایستاده، تقسیم می‌شود تا افتخار به دار آویختن و یا گردن‌زدن و یا کور کردن و یا حتی بلعیدنِ این مجرمِ کافرِ از خدا بی‌خبر نصیب کدام‌شان خواهد شد...

و تا آن‌جا که مرشد کامل، از میانِ دو راهی که یکی را آن زاهدانِ ریاکارِ دل به دنیا فروخته‌ی طمّاعِ کینه‌توزِ کاسبِ درباری و دیگری را آن سه گوهر ناب جهان اسلام، پیش رویش نهادند، مشیِ «اعـــتـــدال» بر می‌گزیند و دستور به نفیِ بلدِ صدرالمتألّهین شیرازی می‌دهد...

تا خروج با عزت و آبرویش از اصفهان و آن‌گاه دست بانو را گرفتن و ساکن‌شدن در «کـَــهَـــک» و تحریر اسفار و رساله‌های گوناگون و تا آمد و شد چاپاران از اقصی‌نقاط جهان اسلام (حتی آندلس) در این روستای تا پیش از آن چاپار به خود ندیده... و درخشیدن ملا محمد صدر شیرازی در سراسر بلاد اسلامی...

تا دعوت مردم فارس از ملا محمد و دست آرزو به سویش دراز نمودن و تقاضای افتتاحِ مدرسه‌ی علمیه‌ی الله‌وردی‌خان به دست او... پس آن‌گاه دست بانو را گرفتن و با جمیع مریدان به شیراز ره‌سپار شدن که ملا برای حرف مردم، ارزشی قائل بود بسیار. می‌گفت «مردمِ مؤمن، بخشی از نور حق را در قلب‌های خود دارند».

این کتاب سرشار از خوش‌ذوقی نادر ابراهیمی است که به زیبایی هر چه تمام‌تر به شرح حیات ملاصدرای شیرازی پرداخته است که به زعم حقیر، خواندنش بر هر جوانِ اهل علمی، واجب است!

شادی روح نادر ابراهیمی، صلوات.



  • سید هادی مصطفوی