معضلی به نام پرورش تن
در این پست میخواهم کمی در مورد "زمان" حرف بزنم. البته فعلا فقط حرف میزنم. شیرمرد میخواهد عملنمودنِ برخی حرفها!
شما را نمیدانم، اما من که اینگونهام؛ مدام از به هدر رفتن "زمان" مینالم؛ مدام از کمبود وقت برای انجام کارهایم گله میکنم. اینکه مخاطبم در گلایههای اینگونه چه کسی یا چه چیزی است خودم هم نمیدانم ولی هر چه هست گله دارم، گله دارم، گله...
دروغ نگویم؛ بیشتر از خودم رنجورم که چرا قدر "زمان" را ندانستم و مدام با خود میگفتم فردایی هم هست... امروزت را بچسب! با گفتن همین حرفهایی که بیشتر در ادبیات تنپروران شنیده میشود، خودم را فریب میدادم و نفس راحتی میکشیدم و ... دست آخر هم یک لیوان آب خنک نوش جان میکردم تا لذت تنپروری دوچندان شود.
دائمالذکر بودن به عبارت شریف «تنپروری چه کیفی دارد؟!» از خصایص رجال و اناث بیعمل است که با مراقبت و تداوم بر این اصل، بقای تن خویش را ضمانت میکنند و با گفتنش جانی تازه میگیرند.
"من" هم گاهاً یا خیلی گاهاً اینگونهام. البته بیشتر از "من" میگویم تا خدایی ناکرده به "تو" و "او" و "شما" و "ایشان" بر نخورد؛ وگرنه که همگی سر و ته، یک کرباسیم!
اگر بدانیم و بپذیریم که "زمان" یا به تعبیری "عمر انسان" یکی از بزرگترین و برترین نعمتهای خداوند است تا هم او را عبادت کنیم و هم جز بندگیاش کار دیگری نکنیم، پس باید برای با برکت شدن این دارایی، شکرش را به جا آوریم. امام حسین(ع) فرمودند که: «شکر تو بر نعمت گذشته، زمینهساز نعمت آینده است». یعنی "برکتیافتن" عمر انسان که نتیجهاش یک عمر بندگی خداوند میباشد، ماحصل شکر ما در ازای نعمت بزرگی چون "زمان" است.
این سخن پیامبر رحمت(ص) نیز چراغ راهی است تا موانع پیش رویمان را بهتر ببینیم و از آنها به سلامت بگذریم: «در ایام زندگی، لحظههای الهی وجود دارد. در کمین آن فرصتها باشیم و از آن استفاده کنیم، زیرا عمر محدود است و بیشتر از حد نخواهد بود».
باید توجه کرد که شرط تقدیر از این نعمت الهی، عبور از همان حس خبیث تنپروری است که اگر بتوانیم بر آن چیره شویم، نجاتمان حتمی است. چرا که اکنون همهی ما به همهی این حرفهای بسی ادبی و زیبا و خوشمذاق (کمی هم تعریف از خودمان کنیم، بد نیست!) داناییم، لیکن به قول استاد طاهرزاده تبدیل این دانایی به دارائی، برایمان دشوار است؛ اما بدانید که شرطش "پرهیز" از "یکجا نشستگی" است.
نمیشود گفت که نمیتوانیم در زمرهی پرهیزکاران باشیم. اصلا کسی نشانههای پرهیزکاران را میداند؟ در میزانالحکمة از مولا علی(ع) نقل شده است که «پرهیزکار را سه نشانه است: اخلاص در عمل، کوتاهى آرزو و بهرهگرفتن از فرصتها». آخری را دوباره بخوان! بهرهگرفتن از فرصتها.
هر کاری کنیم، نمیتوانیم این سه نشانه را از هم جدا کنیم؛ چرا که به گونهای به یکدیگر مربوطند. کسی که مبتلا به مرض تنپروری شده است، بیشک چون زمان را از دست داده است و لذا از قافله عقب مانده است، و چون طعم سختی کار را نچشیده است، بیشک آرزوهای دور و دراز دنیایی به سراغش میآیند و رهایش نمیکنند. او نیز چون نه عملی دارد و نه تکلیفی، پس اخلاصی هم در کار نیست تا بگوییم در کارش مخلص است... در جایی دیگر - غررالحکم - روایتی از امام شیعیان است که میفرماید: «آرزوهایت را کم کن، اعمالت خالص میشود». ارتباط بین نشانههای مذکور را میبینی...؟
پس چه بخواهی و چه نخواهی باید اصلی به نام "اصالت لذت" را به فراموشی بسپاری و تن خود را به کار بگیری و شروع کنی به اقداماتی که حسرتش را میخوردی...
باور کن هنوز دیر نشده. فقط شرطش این است که اگر به این نتیجه رسیدی که باید جز حرفزدن، کار دیگری هم بکنی، نگویی «خب باشد، إنشاءالله از فردا». باید بگویی «به حول و قوهی الهی از همین حالا». ممکن است تا فردا جناب عزرائیل به سراغت بیاید!