راز 57

ملتی که عقب‌نشینی‌هایش را جشن می‌گیرد، دشمنش را به پیشروی ترغیب می‌کند.

راز 57

ملتی که عقب‌نشینی‌هایش را جشن می‌گیرد، دشمنش را به پیشروی ترغیب می‌کند.

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دفاع مقدس» ثبت شده است

از شرم برادرم: اولین اثر منتشر شده از میلاد عرفان‌پور که این روزها به چاپ چهارم رسیده است. مجموعه رباعی‌هایی که درباره‌ی شهدای دفاع مقدس و همسران و فرزندان آن‌ها و نیز خاطراتی که از شهیدان در زندگی امروزی ما وجود دارد، سروده شده است. کتاب با این رباعی شروع می‌شود:

یک دختر و آرزوی لبخند که نیست

یک مرد پر از کوه دماوند که نیست

یک مادر گریان که به دختر می‌گفت:

بابای تو زنده است... هر چند که نیست

سعی کنیم همیشه در کنار همه‌ی مطالعاتی که داریم، گریزی هم به شعر و شاعرانگی بزنیم. در شعر حقیقتی نهفته است که در هیچ کتاب و رمان و مجله‌ای نیست.

پی‌نوشت یک: دلم برای خواندن آثار سید مهدی شجاعی تنگ شده. امیدوارم بتوانم در همین نزدیکی‌ها بار دیگر کشتی پهلوگرفته را بخوانم.

پی‌نوشت دو: این مطلب هم در نوع خودش جالب است: زن باید خوشگل باشه

پی‌نوشت سه: 9 دی هم توقیف شد.

  • سید هادی مصطفوی

"اشکانه" عین ناگفته‌های من است

نمی‌دانم چرا؟ ولی ظاهراً باید هر سال با یکی از این کتاب‌ها وارد دنیای دیگری بشوم و به آن‌چه که در فراموش‌خانه‌ی ذهنم انبارشان کرده‌ام، بیندیشم. آخر گاهی وقت‌ها یادم می‌رود که هستم و چه هستم و چه می‌کنم و با این دلِ کوفتی چه قرار است بکنم؟ گاهی آن‌قدر در بند دل می‌شوم و جز او هیچ‌کس و هیچ‌چیزی را نمی‌بینم، گاهی نیز دل‌زده می‌شوم و از هر آن‌چه که تا پیش از آن، دل‌بسته‌اش شده بودم، دل‌خور می‌شوم. دل است دیگر... چه می‌شود کرد؟


قصه‌ی دل‌بستگی ما به دل، حکایت دیگری است که البته گفتنش به دل شما نمی‌نشیند. برای همین چندان نه اهل دل‌نوشته هستم و نه اهل دل‌نوشته‌خوانی! چرا که همه‌ی این‌ها یک‌طرفه حرف دل‌شان را می‌زنند، بی آن‌که به دیگری فرصت تکلم بدهند. اما اشکانه این‌گونه نیست...

اشکانه، سید حسین را دوست دارد؛ سید نیز اشکانه را. اشکانه جانِ سید است و سید نیز جان او. «اصلا روحش از خمپاره‌ای که قرار بود به زودی شلیک شود، خبر نداشت. گروه‌بان عراقی هم فکر نمی‌کرد کسی آن دورها روی خاکریز نشسته باشد و به کسی فکر کند که دوستش دارد؛ به اشکانه...»

«اشکانه» بار دیگر مرا یاد منوچهر و فرشته انداخت. همان‌ها که وصف دل‌تنگی‌های‌شان را در اینک شوکران خوانده بودم و ... . یادم می‌آید فرشته را که به دانشگاه‌مان آمده بود... با این‌که همه‌ی حرف‌هایش را شنیده و خوانده بودم، اما باز برایم تازگی داشت. (+)

اشکانه به من فهماند که هستم و چه هستم و قرار است با این "دلِ از همه‌جا فراری" چه کنم؛ فهمیدم که در برابر حیای حسین و صبر و دل‌تنگی‌های اشکانه، غم از دست‌دادن مادر و به دنیا نیامدن فائزه هیچ هم نیستم، حتی سایه‌ی هیچ هم نیستم. اشکانه عجب معادلات دنیایم را بر هم زد که گویی بار دیگر متولد شدم و به خیال خام خودم، قرار است "سید حسینی" برای خودم باشم.

اشکانه عین ناگفته‌های من است از حقایقی که جز به اشکانه نخواهم گفت. اشکانه همان قصه‌ی دل‌تنگی‌های من است...

باور می‌کنی؟ نه! تا نخوانی و نبینی و لمسش نکنی باور نمی‌کنی. اصلا اشکانه باورکردنی نیست. اشکانه را زندگی باید کرد... (+)
  • سید هادی مصطفوی

معرفی کتاب

چه کسی قشقره‌ها را می‌کُشد؟

از ویژگی‌های شگرف انقلاب اسلامی، حضور اقلیت‌های مختلف دینی از جمله ارامنه در صحنه‌های دفاع از انقلاب و نبرد با دشمنان ایران عزیز بوده است. کتاب "چه کسی قشقره‌ها را می‌کُشد؟" خاطرات آزاده‌ی سرافراز ارمنی سورن هاکوپیان می‌باشد که برای نخستین بار در سال 1390 توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است. (+)


سورن 23 سالش بود که به اسارت نیروهای بعثی در می‌آید و به همراه خیل عظیم اسرا 26 ماه در پادگان بعقوبه‌ی عراق متحمل شکنجه‌ها و سختی‌های زیادی می‌شود.

این کتاب تنها بخشی از خاطرات سورن را برای‌مان بازگو می‌کند که همین مقدار نیز برای عبرت‌گرفتن کافی است. روایت دفاع تمام قد اسرا از جمله سورن از آرمان‌های انقلاب خصوصاً حمایت بی‌بدیل سورن از امام خمینی(ره) در مقابل آزار و اذیت فرماندهان وحشی عراقی واقعاً خواندنی است. آن‌جا که فرمانده‌ دیوانه‌ی بعثی، سورن را به خاطر سینه‌زدن برای امام حسین(ع) زیر مشت و لگدش می‌گیرد بر شگفتی ماجرا می‌افزاید...

و خدا می‌داند دخترش مینه‌لی در سال‌های اسارت پدر چه‌ها کشیده است...؟

شادی روح شهدای ارامنه‌ی هشت سال دفاع مقدس، شهید رایموند باغرامیان، شهید ورژ باغومیان و شهید وارتان آبراهامیان که نام‌شان در این کتاب آمده، صلوات.

  • سید هادی مصطفوی