راز 57

ملتی که عقب‌نشینی‌هایش را جشن می‌گیرد، دشمنش را به پیشروی ترغیب می‌کند.

راز 57

ملتی که عقب‌نشینی‌هایش را جشن می‌گیرد، دشمنش را به پیشروی ترغیب می‌کند.

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سید مهدی شجاعی» ثبت شده است

بعد از اقامه‌ی نماز جماعت به سمت قفسه‌ی پر از کتاب مسجد رفتیم. قرار بود کتابی را از میان آن همه کتاب پیدا کنم و به دوستم مسعود بدهم تا بخواند. مسعود عاشق کتاب‌های خاطرات جنگ است. جنگ پابرهنه را به او دادم و خودم نیز طبق معمول به سراغ کتاب‌های سید مهدی شجاعی رفتم. گشتم و گشتم تا بالاخره پیدایش کردم. روی جلدش نوشته شده بود:

پدر، عشق و پسر

نمی‌دانم ولی همین‌قدر می‌دانم که هنگام خواندنش، گذر زمان را احساس نمی‌کردم. بیان بخش‌هایی از حماسه‌آفرینی حضرت علی اکبر(ع) در کربلا از زبان اسب حضرت... خطاب به مادرشان خانم لیلا.

راستش را بخواهید بند بند این کتاب مرا یاد روضه‌ی جان‌سوز حضرتش می‌انداخت که چند سال پیش از حنجره‌ی پر برکت حاج محمد رضا طاهری خوانده شده. (+)

آن‌چه که باعث تحسین هر چه بیشتر من به نویسنده می‌شد آن بود که برای تحریر این کتاب هشتاد و چند صفحه‌ای از 36 منبع دینی استفاده شد.

هم‌چنین بر خلاف سقای آب و ادب که پیش‌تر خواندمش، این کتاب اصلا اضافه‌گویی نداشت و همین ویژگی‌اش عطش خواننده را برای مطالعه‌ی ادامه‌ی ماجرا دو چندان می‌کند.

از خدای بزرگ، توفیق هر چه بیشتر استاد شجاعی در خلق آثاری این‌چنینی را مسئلت دارم.

  • سید هادی مصطفوی

یکی دو سالی می‌شود که با سید مهدی شجاعی آشنا شدم. شجاعی با قلمی خواندنی و نثری ناب، دل آدم را زیر و رو می‌کند. شجاعی را با رزیتاخاتون آغاز کردم و مخصوصاً در فصل آخرش که دفاعیات شجاعی در دادگاه بود.

برخی آثار دیگرش را هم خواندم. اما حقیقتاً هیچ‌کدام به اندازه‌ی کمی دیرتر در جانم نفوذ نکرد. راستی در این ایام، خواندن کمی دیرتر عجب صفایی دارد...

به آن‌هایی که هنوز سید مهدی شجاعی را در فرهنگ و هنر و ادب و خیلی چیزهای دیگر نشناختند توصیه می‌کنم تا کتاب حرف‌هایی که کهنه نمی‌شوند را بخوانند؛ مجموعه مقالات سید در نشریه‌ی نیستان که در حدود 17 - 18 سال پیش منتشر می‌شد و ... و دیگر نشد!

او سعی کرده دغدغه‌ها و دردهای فرهنگی خود را در سلسله مقالاتی کوتاه در نشریه‌ی نیستان ارائه کند که سادگی بیان و توجه به اصل "دینی بودن فرهنگ" هیچ‌گاه فراموشش نشده است.

"رسیدن به مقصود، تکلیف نیست" و "وداع! موقتاً یا...؟" از جمله مقالاتی است که می‌توان انگیزه و دغدغه‌ی اصلی سید را در عرصه‌ی فرهنگ درک نمود.

کتاب‌چه‌ای کوچک و کم‌حجم با محتوایی بس با ارزش مخصوصاً برای نسل جوان؛ حرف‌هایی که هیچ وقت کهنه نمی‌شوند...

شاید زیباترین و نو ترین جمله‌ی این کتاب، عبارتی بود که سید مهدی شجاعی از قول رضا برجی عزیز در بخشی از کتابش آورد:

اگر نی را بشکنند، حنجره باقی است...



غیر قابل چاپ اثر دیگر سید مهدی شجاعی است که شامل 9 داستان نه چندان کوتاهِ اجتماعی است که نخستین بار در سال 1384 منتشر شد. این کتاب را از آن جهت دوست دارم که صراحتاً برخی از مشکلات و معضلات شخصی افراد را که جنبه‌ی اجتماعی دارند در قالب داستان بیان می‌کند و عاقبت، خواننده می‌ماند و اندوه غریبی که با تمام شدن داستان بر دلش می‌نشیند.

اگر بخواهم توضیحی در خصوص داستان‌های نه‌گانه‌ی این کتاب بدهم بسیار طولانی می‌شود اما "چشم در برابر چشم" واقعاً از جنس همان داستان‌هایی است که دل آدم را زیر و رو می‌کند... کسانی که طاقتش را ندارند این داستان را نخوانند...

داستان آخر یعنی "غیر قابل چاپ" هم به نوعی دیگر از معضلات اجتماعی می‌پردازد که همان "فدا شدن اخلاق و تعهد و تخصص به پای هوس‌های شخصی و رانت‌های اداری - اجتماعی" است.



و اما سقای آب و ادب

شرح و توصیف چگونگی ذوب شدن حضرت أباالفضل(ع) در دریای عشق و محبت حسین(ع)...

از دو قسمت این کتاب خیلی خوشم آمد: یکی پاراگراف انتهایی بخش "عباسِ فرشتگان" که خبر حضور حضرت فاطمه(س) در استقبال از قمر منیر بنی‌هاشم به بهشت را بیان می‌کرد... و دیگری بند آخر کتاب که از زبان حضرت سقا بود که می‌فرمود: اگر حسین آن‌جاست که هست. پس چرا صدایش از این سمت به گوش می‌رسد. این صدا، صدای حسین است. صدای آشنای حسین است: ... فادخُلی جنّتی...

اگر نویسنده در بیان بعضی اتفاقات و توصیف برخی حالات، اختصار را رعایت می‌کردند، شیرینی مطالب کتاب، بیشتر بر دل آدم می‌نشست. لیکن سقای آب و ادب فوق‌العاده بود!

  • سید هادی مصطفوی

دموکراسی یا دموقُراضه

شنیده بودم  که بعد از ۵ سال انتظار، انتشارات نیستان توزیع رمان "دموکراسی یا دموقراضه" را مجدداً آغاز کرده است. رمانی که تا به آن لحظه فقط اسمش را شنیده بودم و... و بالاخره با خریداری آن شروع کردم به خواندنش.


 

رمان، بیان داستانی است از حکومت پادشاهی به نام "مَمول" که رو به موت است و وصیت کرده جانشینش باید توسط رعیت (=مردم کشور غربستان) انتخاب شود. مردمی که تا به آن روز طعم آزادی و انتخابات و "دموکراسی" را نچشیده بودند و حالا باید از میان ۲۵ فرزند ذکور پادشاه، یکی‌شان را انتخاب کنند و البته زمانی شادی‌شان بیشتر می‌شود که این انتخابات را باید هر دو سال یک‌بار انجام دهند! یعنی اگر از یکی خوش‌شان نیامد، می‌توانند در انتخابات دو سال بعد، دیگری را انتخاب کنند...

اما آن‌چه گفتنش در این عرصه بیشتر از روایت داستان اهمیت دارد، پرداختن نویسنده به ماهیت اصلی دموکراسی در جوامع امروزی است که به زعم وی خالی از لطف است. "دموکراسی"ای که فرقش با حکومت "دمو قُراضه" چندان زیاد نیست و نهایتاً باید برخورد با مردم مانند برخورد "دموقراضه" با رعیت باشد که مردم را ...

راستش از ادامه دادن عبارت قبل کمی شرم دارم ولی الآن که بیشتر می‌اندیشم می‌بینم که گفتنش اشکالی ندارد؛ چرا که بالاخره خواننده‌ی کنجکاو به سراغ کتاب می‌رود و می‌خواند که فرزند بیست‌وپنجم پادشاه مرحوم (همان دموقراضه) مردم را به مانند "گوسفندانی" پنداشته که باید فلان برخوردها را با آن‌ها داشته باشیم!

این کتاب را حتما بخوانید. اثری ماندنی از استاد عزیز "سید مهدی شجاعی".

  • سید هادی مصطفوی