راز 57

ملتی که عقب‌نشینی‌هایش را جشن می‌گیرد، دشمنش را به پیشروی ترغیب می‌کند.

راز 57

ملتی که عقب‌نشینی‌هایش را جشن می‌گیرد، دشمنش را به پیشروی ترغیب می‌کند.

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سبک زندگی» ثبت شده است

1. این روزها کمتر کسی را می‌شود پیدا کرد که نسبت به مذاکرات هسته‌ای و کش‌وقوس‌های 12 ساله‌ی آن و نتایجی که تا کنون به همراه داشته است، بی‌تفاوت باشد. تحلیل‌ها عمدتاً دوگانه است؛ «پیروزی بدون جنگ»، «انفجار اتمی بدون بمب»، «پیروزی ایران در جنگ اراده‌ها»، «توافق عزتمندانه»، «توافق تاریخی»، و یا «توافقی بدتر از بد»، «دغل‌بازی با رهبری»، «ورق خوردن تاریخ با سیب‌زمینی سرخ کرده؟!»، «کاغذپاره علیه برجام»، «نقض خطوط قرمز به طور آشکار» و ... نشان‌دهنده‌ی ناهم‌سویی نقدها و نظرات در محافل و جراید سیاسی است. دیپلمات‌های ایرانی توافق هسته‌ای را آغاز عصری جدید در تاریخ دیپلماسی نظام بین‌الملل می‌دانند و منتقدین برآنند که مبادا دیپلمات‌های کارکشته و انقلابی فریب اسب تروای 5+1 را بخورند که در قامت توافق هسته‌ای خود را به ساحل امنیت ملی ایران نزدیک کرده است.


2. حرف جدیدی نیست این‌که ایران دارای ظرفیت عظیمی برای بازارهای اروپایی و امریکایی است و اکنون پس از توافق، یکایک شرکت‌ها و برندهای معتبر دنیا در انتظار ورود به ایران صف کشیده‌اند تا سود حاصل از درآمد آن‌ها در بازار ایران مرهمی باشد بر ورشکستگی‌های اخیر اقتصاد جهانی؛ اقتصادی که هر لحظه وخیم‌تر و بدهکارتر از قبل می‌شود. بر همین اساس و البته بر اساس ذوق‌زدگی مسئولین دستگاه اجرایی که از ورود هرگونه کالای خارجی به داخل کشور، چه از نوع سیاسی باشد چه از نوع فرهنگی و چه از نوع اقتصادی، استقبال می‌کنند، می‌بایست دوره‌ای جدید در پدیده‌ی مصرف‌گرایی را در زندگی ایرانیان جستجو کرد و این موضوع اقتضائات فرهنگی خاص خود را دارد. به طور خلاصه باید گفت استحاله‌ی فرهنگی یکی از فرجام‌های برجام خواهد بود اگر نتوانیم جلوی ذوق‌زدگی خود را نسبت به سوء استفاده امثال مک‌دونالد بگیریم که پدیده‌ی پوشکین مسکو 1990 این‌بار در تهران 2015 تکرار شود.


3. و بالاخره تکلیف اقتصاد مقاومتی چه می‌شود؟ اقتصادی که معنای آن پیروی از الگوی اقتصادی بومی علمی برآمده از فرهنگ انقلابی و اسلامی است که کاهش وابستگی به کشورهای محدود و خاص، افزایش کمی و کیفی تولید، اجرای سیاست‌های کلی اصلاح الگوی مصرف، ترویج مصرف کالاهای داخلی و پاسخ‌گویی به نیاز اقتصاد ملی از جمله لازمه‌های تحقق آن است. حال وقتی قرار است برای برندهای معتبر خارجی فرش قرمز پهن کنیم و مثلا فورد را در کنار ایران‌خودرو، اپل را در کنار مینیاتور و جی‌ال‌ایکس، کوکاکولا را در کنار زمزم و هارلی دیویدسون را در کنار کویرموتور ببینیم، دیگر چه جای رقابت، ترقی و پیشرفت کالاهای داخلی در کشور خواهد بود؟ آیا مسئولان در خصوص اقتصاد مقاومتی پس از توافق نقشه‌ی راهبردی دارند؟ آیا فعالیت هرگونه شرکت‌های خارجی در ایران، توجیه اقتصادی و فرهنگی دارد؟ آیا موضوع کلیدی و حساس سبک زندگی ایرانی-اسلامی پس از توافق و به‌شرط فعالیت این‌گونه برندها در داخل کشور به حاشیه نمی‌رود؟


4. آقای عراقچی با حضور در برنامه گفتگوی ویژه‌ی خبری شامگاه دوشنبه 29 تیرماه گفت: «بین قطعنامه و توافق اختلاف وجود دارد. اگر توافق نقض شود قطعنامه هم نقض می‌شود اما عکس آن صحت ندارد... اگر نقضی صورت بگیرد مانند سال‌های گذشته نقض صورت گرفته و اتفاقی هم نیفتاده است. مفاد قطعنامه با مفاد توافق متفاوت است.» او در واکنش به سؤال مجری برنامه درباره‌ی احتمال استفاده از گزینه‌ی نظامی در صورت عدم اجرای تحریم تسلیحاتی، گفت: «احتمال این موضوع روی کاغذ و به صورت تئوریک وجود دارد اما اگر قدرتمند باشیم از لحاظ سیاسی امکان آن وجود نخواهد داشت!»

شاید این عبارت آخر تلخ‌ترین اعتراف دیپلمات‌های ایرانی درباره‌ی ناتوانی تئوری‌های یورگن هابرماس و توماس هابز درباره‌ی اداره‌ی نظام بین‌الملل باشد که امثال بشیریه و نقیب‌زاده در قالب «گفتمان دیپلماسی» دنباله‌رو آنها در فضای آکادمیک کشورمان می‌باشند. این‌که آقای عراقچی می‌گوید «اگر قدرتمند باشیم از لحاظ سیاسی امکان آن وجود نخواهد داشت» دقیقا تکرار ادعای 9 سال پیش آقای احمدی‌نژاد است که بر اساس «گفتمان مقاومت» می‌گفت: «تحریم‌ها کاغذپاره‌ای بیش نیستند...» چرا که اگر بنا به قول آقای عراقچی، جمهوری اسلامی قدرتمند باشد می‌تواند آنچه را که روی کاغذ نوشته می‌شود (بخوانید قطعنامه) نقض نماید! و حالا می‌شود بهتر از قبل عمق سخن مقام معظم رهبری را دریافت نمود که فرمودند: «من دیپلمات نیستم، من انقلابی‌ام، حرف را صریح و صادقانه می‌گویم. دیپلمات یک کلمه‌ای را می‌گوید، معنای دیگری را اراده می‌کند. ما صریح و صادقانه حرف خودمان را می‌زنیم؛ ما قاطع و جازم حرف خودمان را می‌زنیم...».

انعکاس در میدان 72

  • سید هادی مصطفوی

تأمل در یک باور قرآنی


خواهی نشوی هم‌رنگ، رسوای جماعت شو


ختم انعام را همه شنیده‌ایم. مجالسی خانگی که معمولا امروزه به همت خانم‌ها برگزار می‌شود و در آن، سوره مبارکه انعام را با آدابی مشخص ختم می‌دهند. البته به قول علما و برخی از مراجع، روایت مستندی درباره سندیت این عمل (=ختم انعام) وجود ندارد، لیکن قرائت این سوره بسیار اجر و ثواب دارد. این سوره پر است از آیات اجتماعی که به نوعی برنامه‌ی زندگی و یا سبک زندگی را برای‌مان ترسیم می‌کند. یکی از آیات مهم این سوره، آیه 115 آن است که خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید:


« و إن تُطِع اکثرَ من فی الارضِ یُضلّوکَ عن سبیل الله » یعنی: "و اگر از بیشتر کسانی که در روی زمین هستند، اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه می‌کنند". و در ادامه همین آیه می‌فرماید: «إن یتّبعونَ إلا الظّنّ و إن هم إلا یَخرُصون». یعنی: "زیرا آنها تنها از گمان پیروی می‌نمایند و تخمین و حدس واهی می‌زنند".

آنچه بیشتر از همه مورد توجه این آیه است، امروزه به "چشم و هم‌چشمی" معروف شده است. کرداری سخیف که تماماً در برابر قاعده‌ی "توکل بر خدا" ایستاده و گاهی نیز ما را همراه با خود می‌کند. قاعده‌ای که به ما می‌گوید "خواهی نشوی رسوا، هم‌رنگ جماعت شو".

اما اسلام دقیقا عکس این ادعا را دارد و "ضلالت" را عاقبت کسانی می‌داند که پیروان این عقیده‌اند و در تمام رفتار و منش خود، نه فرامین الهی را بلکه خواست و امیال مردم را در نظر می‌گیرند. مجالس عروسی، مهمانی‌ها، دیدوبازدیدهای نوروزی، خرید وسایل منزل، خرید لباس، انتخاب کالاهای اولیه‌ی زندگی برای جهیزیه‌ی نوعروسان، و حتی مجالس عزاداری و خصوصا همان مجالس ختم انعام، پر است از تفکراتی این‌چنینی که در انتخاب هر کالایی یا مثلا چیدمان وسایل منزل و خلاصه انجام هر عملی که به چشم دیگران می‌آید، این پرسش را از خود و دیگری داریم که فلانی خوشش بیاید و چشم فلانی در بیاید و می‌توانیم پزش را بدهیم و خودی نشان بدهیم و ... .

مهم‌تر از همه‌ی این‌ها فرهنگ غلطی است که در درجه‌ی اول، مولود همین پدر و مادرها و سپس فرزندان‌شان است که عزت خود را در تحسین‌گویی و آفرین‌گویی این و آن می‌بینند.

شاید بهترین راه همانی است که پیش‌تر گفتم؛ راهی که از حسین آموختیم:

خواهی نشوی هم‌رنگ، رسوای جماعت شو!

پی نوشت: گلایه های یک بنده خدا را بخوانید از مجالس روضه خوانی بانوان؛ با عنوان درش را تخته کنید!

  • سید هادی مصطفوی

قائلانِ به دین حداقلی می‌گویند:

بی‌حجابی ممنوع؛ ولی مصرف‌گرایی آزاد


یادم می‌آید دو سه سال پیش در خلال مطالعه‌ی جزوه‌ای که به موضوعات اجتماعی و دینی حزب‌اللهی‌ها می‌پرداخت، با نقل خاطره‌ای از نگارنده‌اش مواجه شدم. می‌گفت چند سال پیش (دهه‌ی هفتاد) چندین‌بار اتفاق می‌افتاد که گروهی از بچه‌مذهبی‌های دو آتشه با تجمع در شهرک غرب تهران که در آن زمان، از لحاظ آسیب‌های فرهنگی-اجتماعی و دینی بیشتر مورد توجه بود، کلی داد و بیداد راه می‌انداختند و همه‌چیز را محکوم می‌کردند!

مثلا در آن زمان برخی از آفات اجتماعی نظیر "به همراه داشتن سگ" و یا "بی‌بندوباری برخی بازیگران و هنرمندان که در آن شهرک ساکن بودند" و امثال این‌ها در آن شهرک و ساکنین آن‌جا بیشتر از مناطق دیگر تهران رواج داشت.

می‌گفت همیشه ناراحت بودم که چرا با دیدن یک بازیگر بدحجاب و یا شخصی که سگی را به همراهش این‌ور و آن‌ور می‌برد، سریع خون‌تان به جوش می‌آید؛ اما با دیدن آن حزب‌اللهی‌هایی که در ماشین‌های هفتاد-هشتاد میلیونی سوراند، به هیچ جای‌تان بر نمی‌خورد!؟ (آن موقع، این مقدار پول خیلی‌خیلی ارزش داشت).

آیات و روایات بسیاری در خصوص چگونگی مصرف ثروت توسط مسلمانان وجود دارد که همگی آن‌ها بر این نکته دلالت می‌کنند که "تو ای مسلمان! حق نداری اموالت را در هر راهی که بخواهی، به مصرف برسانی!" این یعنی نمایش چراغ خطری برای اهل تکاثر؛ ولو اموال‌شان را از راه حلال به دست آورده باشند. به عبارت دیگر خداوند ایمانِ سرمایه‌دارانِ مسلمان را به شدت زیر سؤال می‌برد که اموال حلال و مشروع‌شان را در چه راهی خرج کرده‌اند؟

خداوند در سوره‌ی تکاثر بشریت را با "ألهاکم التّکاثر" خطاب می‌کند؛ می‌گوید زیاده‌طلبی و تکاثر و کثرت‌طلبی، شما را سرگرم کرده است و این حالتِ لهو و فریب‌خوردگی تا فرا رسیدن مرگ و زیارت قبرها ادامه پیدا می‌کند؛ «حتّی زُرتم المقابر».

این‌جا دیگر بحث حلال و حرام نیست، بحث چگونگیِ تولید ثروت هم نیست. بلکه خداوند بر سر نحوه‌ی مصرفِ ثروت نیز بشریت را بازخواست می‌کند. یعنی علاوه بر پرسشِ "از کجا آورده‌ای؟" سؤال مهم‌تری را نیز در ادامه خواهد پرسید که "چگونه مصرف کرده‌ای؟".

امام علی(ع) می‌فرماید: «اگر کسی را می‌شناسید که احتیاج دارد، ولی منتظر بایستید تا از شما خواهش کند و گدایی کند، شما دیگر از ما نیستید.» در آیات 33 و 34 سوره‌ی الحاقّه خداوند در توصیف برخی از جهنمی‌ها می‌فرماید: «إنّه کان لا یؤمن بالله العظیم؛ و لا یحضّ علی طعام المسکین» یعنی «او به خدای بزرگ ایمان ندارد؛ و نسبت به گرسنگیِ گرسنگان، بی‌تفاوت است». تعبیر «لا یحضّ» یک تکلیف فردی نیست که انسان فقط خودش به فکر گرسنگان باشد، بلکه یعنی علاوه بر این‌که خودت به فکر گرسنگان هستی، باید در جامعه داد بزنی که بله! گرسنه‌ای وجود دارد و باید به او کمک شود؛ و خداوند، توجه‌نکردن به مسکینان را برابر با بی‌ایمانی می‌داند.

جایی دیگر حضرت امیر (ع) می‌فرماید: «خداوند در ثروتِ سرمایه‌داران، روزی فقرا را واجب کرده و قرار داده است». به متن عربی این روایت توجه کنید: «إنّ الله سبحانه فرض فی اموال الأغنیاء اقوات الفقرا»؛ فعل "فرض" به معنی واجب‌کردن است؛ مثلا در دعای هر روز ماه مبارک رمضان می‌خوانیم: «وفترضت علی عبادک فیه الصیام» یعنی روزه را در این ماه "واجب" گردانیدی.

سرمایه‌داران باید به این قضیه توجه کنند که "ساده‌زیستی" فقط مخصوص فقرا و کم‌بضاعت‌ها نیست؛ بلکه فرار از تکاثر، فرار از تنوع‌طلبی، فرار از مصرف‌گرایی و دوری از زندگیِ مرفهِ بی‌دغدغه از ویژگی‌های همه‌ی مؤمنین است؛ و تفاوتی بین مؤمنین ثروت‌مند و مؤمنین فقیر نمی‌باشد.

امیرالمؤمنین خود یکی از بزرگ‌ترین تولیدکنندگان عربستان بود؛ اما هیچ‌گاه در مقام مصرفِ ثروتِ خود، به تکاثر و مصرف‌گرایی روی نیاورد. ایشان حتی برای مصرف ثروت در آن زمان، سقفی را معین کردند و فرمودند: «مازاد علی أربعة آلاف فهو کنز» یعنی اگر کسی بیش از چهارهزار (بر اساس واحد پول آن‌موقع) داشته باشد، مشمول همان آیه‌ی «و الذین یکنزون الذّهب و الفضّه...» می‌شود. نه به این معنی که بیش از این‌مقدار را تولید نکند؛ بلکه یعنی هر چقدر تولید کرد، و پس از مصرفِ بخشی از آن برای برآورد نیازهای شخصی و مورد نیازش، اگر بیشتر از این مقدار را برای ریخت‌وپاش و تکاثر نگه بدارد، گنج‌اندوزی کرده است. سپس فرمودند: «چه زکاتش را داده باشد، چه نداده باشد».

پس طبق فرمایشات حضرت امیر و بسیاری دیگر از آیات و روایات، حتی اگر خمس و زکات ثروتت را پرداخت کرده باشی، باز هم باید مصرف شخصی‌ات را مهار کنی و این مهار، همان جهاد با نفس است؛یعنی مقابله با خواسته‌های نادرست نفس. شاید اگر این سؤال را از خیلی‌ها بپرسید، کنترل چشم و گوش و زبان و توجه‌نکردن به نامحرم و نرفتن به سمت برخی گناه‌هایی از این جنس، جزء بالاترین مراتب ترک گناه شمرده شود (که البته همین‌طور هم هست)، اما آن‌چه که اغلب از گفتنش غافل می‌شویم همین بی‌توجهی به محتوای امثال سوره‌ی تکاثر است.

مقام معظم رهبری در ادامه‌ی بیان شاخصه‌های مربوط به سبک زندگی، این‌بار در خطبه‌ی اول نماز عید فطر امسال، به مسأله‌ی ساده‌زیستی در قالب افطاری‌دادن‌های ساده و بی‌پیرایه در مساجد و حتی در خیابان‌ها اشاره و تقدیر نمودند و آن را در مقابل افطاری‌دادن‌های نادرست که بوی افراط و اسراف و غرق‌شدن در لذت‌های جسمانی از آن‌ها بلند می‌شود، قرار دادند. (+)

ایشان هم‌چنین فرمودند: «نمی‌خواهیم بگوییم که اگر در افطار، کسی غذای مطبوخی مصرف کرد، این کار، ممنوع است؛ نه! در شرع، این‌ها ممنوع نیست؛ اسراف ممنوع است، زیاده‌روی ممنوع است، ریخت‌وپاش فراوانی که گاهی در این‌جور مجالس انجام می‌گیرد، ممنوع است».

پس باید خانواده‌ها به این نکته‌ی بسیار مهم توجه داشته باشند که نباید ثروت خود را به هر طریقی که خواستند، ولو حلال، به مصرف برسانند. زنان و دخترانی که چندین دست لباس و کفش و جواهر دارند و در هر مجلسی که حاضر می‌شوند، نگرانی‌شان از این بابت است که مبادا از مهمانان جلسه‌ی پیش کسی در مجلس فعلی حضور داشته باشد که در این حالت، مجبورند تغییر پوشش بدهند؛ مردان و پسرانی که ایشان را نیز با همین ویژگی‌ها می‌بینیم؛ خودروهای گران‌قیمت، وسایلی که در جای‌جای منازل برخی‌ها وجود دارد و جنبه‌ای جز "تجمل" ندارند؛ مراسمی که به بهانه‌های مختلف برگزار می‌شود و خدا می‌داند که برگزاری بسیاری از این مجالس، جز برای خودنمایی و مانور تجمل، علت دیگری ندارند.

شاید در مقام برداشت از ویژگی‌های دین‌مان دچار اشتباه شده‌ایم، شاید برای‌مان بازگو نکرده‌اند، شاید در خانواده و مدرسه و مساجد، گفتنِ این نکات، اهمیتی نداشته است، اما پس از دانستنِ این نکات، ضمن عمل‌نمودن به تک‌تک این دستورات و تنظیم زندگی‌مان با ساحت بزرگ‌تری که مقابل‌مان قرار دارد، موظیم در مواجهه با آن‌هایی که در دیالوگ‌ها و سخنرانی‌ها و مدل‌های‌شان فقط ابعاد کوچکی از دین را نشان‌مان می‌دهند و به جای بیان ارکان و ویژگی‌های دینِ حداکثری، ابعاد و شقوقی از دین حداقلی را نشان‌مان می‌دهند، محترمانه ادای تکلیف نماییم.

نشر در تصریح، راز57 ، جادنیوز ، چراغ راه .

  • سید هادی مصطفوی

همه چیز را امتحان کردید، این را هم امتحان کنید:

خواهی نشوی هم‌رنگ، رسوای جماعت شو!



می‌گفت ازدواج کنید تا نصف دین‌تان کامل شود. می‌گفت انقدر سخت نگیرید ازدواج را. می‌گفت حیف نیست جوان به این خوبی به سن بیست و هفت-هشت سالگی برسد و بعد ازدواج کند؟ می‌گفت بجنبید که هر چه بیشتر تأخیر کنید حساسیت بیشتری به خرج می‌دهید. می‎گفت مگر با نداشتن برخی وسایل و برخی چیزهای دیگر نمی‌شود متأهل شد؟ آخر چرا به فکر خود نیستید؟ چرا ول معطلید؟

این‌ها صحبت‌های همیشگی او با ماست. این چند وقت که برای به فرجام رساندن فریضه‌ی مقدس پروژه‌ی کارشناسی و کارشناسی ارشد در خوابگاه به سر می‌بریم، گاها شب‌ها مهمان ویژه‌ای هم داریم. او می‌آید و ما هم پشتش به نماز می‌ایستیم و اگر هم وقتی باشد - که هست - ساعتی را با او به بحث و گفت‌وگو می‌نشینیم.

غصه می‌خورد از این‌که اولویت‌های بچه‌ها عوض شده است. از این‌که روزها و شب‌ها به فکر همه چیز هستند الا خودشان! ناراحت می‌شود وقتی جوانانی سالم و سربه‌راه - البته بنده را نمی‌گوید - هنوز در دام تجرد مانده‌اند و به فکر رهایی از آن نیستند. دلش می‌گیرد وقتی زندگی خودش را که با نداشتن خیلی چیزها و البته با داشتن خیلی چیزهای دیگر - اولی مادی و دومی غیر مادی - شروع کرد، مرور می‌کند و اینک چهره‌ی ما را که از چند فرسخی، فریاد "من مجرد هستم" سر می‌دهد را می‌بیند.

چقدر نگاه‌هایش التماس‌مان می‌کرد... دلش می‌خواست همان لحظه برای‌مان به خواستگاری برود. می‌گفت به راستی این دانشگاه، چه به شما یاد داده که جرئت بیان چنین خواسته‌ای را به خودتان نمی‌دهید؟ می‌گفت که آیا تا به حال شده که پیش پدر و مادرتان از زندگی آینده‌تان بگویید و چیزی هم از آنان بشنوید؟ می‌گفت آخرین باری که غیر از مسائل مادی و برخی صحبت‌های روزانه با پدرتان صحبت کرده‌اید چند وقت پیش بود؟ تا کی می‌خواهید همین‌گونه مجرد باقی بمانید...؟

خیلی چیزهای دیگری هم گفت و هنوز هم می‌گوید. حاج آقا خیلی دلش صاف است. هر چه ببیند که به صلاح است می‌گوید. ما هم که فقط گوش هستیم!

***

خودتان و خودمان بهتر از همه می‌دانیم که علت اصلی این تأخیر چیست. یاد آن حرف دکتر عباسی افتادم که می‌گفت بچه مذهبی‌ها در همه چیز اگر خوب باشند اما در امر ازدواج چند جای کارشان کاملا جدی می‌لنگد! { نقل به مضمون } با خود فکر کنیم که چرا ما نیز باید به برخی از باورهای نادرست دامن بزنیم و... اصلا دلیلش چیست؟

اگر از پسرها بپرسی می‌گویند هنوز ارشد نگرفتم و هنوز سربازی نرفتم و کار پیدا نکردم و وضع مالی آن‌چنان مطلوبی هم ندارم و... تازه مگر در این دور و زمانه دختر خوب پیدا می‌شود؟؟ و اگر از دخترها بپرسی می‌گویند فعلا همسر دلخواه خودم را پیدا نکردم و قصد ادامه‌ی تحصیل دارم و نمی‌توانم به هر پسری اعتماد کنم و... تازه مگر در این دور و زمانه پسر خوب پیدا می‌شود؟؟

تازه راضی کردن انتظاراتِ بعضاً تعصبی و بی‌جای خانواده‌ها را هم که اضافه کنی آن وقت می‌بینی چقدر دشوار است کامل نمودن نصف دین!

معنویت‌زدایی از همه‌ی شقوق و ابعاد زندگی، مصرف‌گرایی در همه‌ی امور زندگی، خودمحوری در اصول و مبانی برنامه‌ی زندگی، توسل به فرهنگ پرورش تن جهت دوری از مسئولیت‌پذیری، ظلم خانواده‌ها به فرزندان، دل‌سوزی‌های بی‌دلیل پدرها و مادرها نسبت به فرزندان، تن دادن به تجملات - چه کم هزینه و چه پر هزینه -، پذیرش باورهای خرافی و غیر دینی، باور نداشتن قرآن و سیره‌ی اهل بیت(ع)، بی‌توجهی به طریق و چرایی جمع‌آوری ثروت و از آن مهم‌تر بی‌توجهی به چگونگی مصرف ثروت - حتی اگر حلال باشد -، فراموش کردن همسایگان و فقرا و تهی‌دستان، مادی پنداشتنِ امور معنوی، معنوی پنداشتن امور مادی و... همه و همه دست به دست هم می‌دهند تا خروجی برخی رفتارهای به ظاهر دینی‌مان کاملا غیر دینی شود و این همان چیزی است که امروزه به وفور مشاهده می‌کنیم.

می‌دانم که از گفتن این‌ها، حرف جدیدی نزدم و جز دردِ سر، چیز دیگری عایدتان نکردم. ولی تفکر در این موارد بسیار راه‌گشا است. بارها و بارها چشم‌تان به بعضی کتاب‌های آموزشی با موضوعات توصیه‌هایی برای شروع زندگی مشترک، راه‌های مناسب برای ازدواج، مدیریت خانواده، ازدواج آسان و منطقی، همسر دلخواه شما، با چه کسی ازدواج کنم؟، چگونه همسرم را دوست داشته باشم؟ و... افتاده است. کتاب‌هایی که فعلا جهت بررسی‌شان فرصت نیست ولی همه‌ی آن‌ها به اندازه‌ی خود کوشیده‌اند راهی جدید جلوی پای شما قرار بدهند تا شاید با عمل به آن‌ها بتوانید به نتیجه‌ی مطلوب دست پیدا کنید. اما بنده یک راه دیگری پیشنهاد می‌دهم و آن هم این است:

خواهی نشوی هم‌رنگ، رسوای جماعت شو!

متأسفانه امروزه هم‌رنگ بودن با جماعت مصیبتی شده است برای ما. در همه‌ی امور، اول مردم را نگاه می‌کنیم و بعد می‌خواهیم خود را با آن تطبیق دهیم. کسی هست دلیل منطقی و عقلانی این رفتار را بگوید؟ و سؤالم این است که چرا مذهبی‌ها هم دچار این توهم باطل شده‌اند؟ { به عنوان مثال می‌گویند فلانی برای پسرش فلان چیز را در جشن عروسی‌اش هدیه داد، چرا من ندهم؟؟ زن به شوهرش می‌گوید فلانی در خانه‌اش فلان کالا را دارد، چرا ما نداریم؟؟ }

مذهبی‌ها هم اسیر این چراها شده‌اند. باید بدانیم دل‌کندن از داشته‌های مردم، ایمان قوی می‌خواهد. شاید این دل‌کندن، به قیمت رسوایی‌مان تمام شود، ولی یک مسلمان واقعی، شیرینی این رسوایی را با خوشیِ هم‌رنگ شدن با جماعت عوض نمی‌کند.
  • سید هادی مصطفوی